From the Bookshelf of گروه کتابخوانی شبتاب…
Find A Copy At
Group Discussions About This Book
What Members Thought

بیابان تاتارها روایت غریب و پر از توصیفی است (بیش از 70 درصد متن کتاب توصیف لحظاته) از بزرگترین خطر و در عین حال بهترین نعمتی که انسان با اون روبروست:
عادت کردن
حالا داستان اونجایی غمگین میشه که دروگوی داستان به بدترین چیز ممکن عادت میکنه و اون روزمرگیه
در طول داستان مییبنی که یک انسان پر شر و شور چه جوری دچار نخوت و روزمرگی میشه که با تمام عادت های گذشته اش بیگانه میشه
پ.ن1: توصیه میکنم این کتاب رو مثل من در این روزهایی که به ناچار به لطف ویروس کرونا دچار نخوت شدیم نخوانید که خوانشش دو برابر سخت تر ...more
عادت کردن
حالا داستان اونجایی غمگین میشه که دروگوی داستان به بدترین چیز ممکن عادت میکنه و اون روزمرگیه
در طول داستان مییبنی که یک انسان پر شر و شور چه جوری دچار نخوت و روزمرگی میشه که با تمام عادت های گذشته اش بیگانه میشه
پ.ن1: توصیه میکنم این کتاب رو مثل من در این روزهایی که به ناچار به لطف ویروس کرونا دچار نخوت شدیم نخوانید که خوانشش دو برابر سخت تر ...more

ما انسان ها عادت داریم هویت خودمون رو با وابسته کردن اون به شغل، جایگاه، آرزو، هدف و.... تعریف کنیم اگر معنای زندگیمون رو به جای محکمی گره نزنیم عمری میگذره و میبینیم اونجایی که باید نیستیم و تو یه حلقه بی انتها داریم درجا میزنیم.
روایت این داستان همین معنا رو میگه به ماها خیلی بالا پایین عجیبی نداره ولی در کل نویسنده یه شاهکار خلق کرده
روایت این داستان همین معنا رو میگه به ماها خیلی بالا پایین عجیبی نداره ولی در کل نویسنده یه شاهکار خلق کرده

پایان خوانش: 1403.06.15
«به او خواهند گفت: از این شط که بگذری ده کیلومتر دیگر باقی ست. آن وقت به مقصد خواهی رسید. اما راه را پایانی نیست و روزها پیوسته کوتاهتر و همراهان سفر پیوسته اندکتر میشوند.»
سرانجام پس از روزها که سرکار و توی تاکسی این کتاب را میشنیدم، ده دقیقهی آخر کتاب را سرکار روی صندلی در افق محوشده شنیدم. نمیدانم چند دقیقه پس از پایان به افقی که دیوار بود خیره شدهبودم. یکی دو سالی ست که سنگینی باری که جیووانی دروگو با خود میکشد را روی دوش خودم حس میکنم. در این چند ماه گذشته خیل ...more
«به او خواهند گفت: از این شط که بگذری ده کیلومتر دیگر باقی ست. آن وقت به مقصد خواهی رسید. اما راه را پایانی نیست و روزها پیوسته کوتاهتر و همراهان سفر پیوسته اندکتر میشوند.»
سرانجام پس از روزها که سرکار و توی تاکسی این کتاب را میشنیدم، ده دقیقهی آخر کتاب را سرکار روی صندلی در افق محوشده شنیدم. نمیدانم چند دقیقه پس از پایان به افقی که دیوار بود خیره شدهبودم. یکی دو سالی ست که سنگینی باری که جیووانی دروگو با خود میکشد را روی دوش خودم حس میکنم. در این چند ماه گذشته خیل ...more

Mar 27, 2014
Mohammad
marked it as to-read

Apr 30, 2019
this is shin
marked it as to-read

Jul 17, 2019
Afkham
marked it as to-read

Jan 16, 2020
Sedaghat
marked it as to-read

Feb 11, 2020
Miss Alef
marked it as to-read

Jul 11, 2020
Azarnoosh
marked it as to-read

Nov 15, 2020
Sonia
marked it as to-read

Jul 24, 2022
Mobina Byt
marked it as to-read

Jul 30, 2022
Elham Yaghoobi
marked it as to-read

Feb 07, 2023
Sepideh Zandifar
marked it as to-read

Apr 20, 2024
Negar
marked it as to-read

Apr 22, 2024
Taha
is currently reading it