From the Bookshelf of انجمن شعر…
Find A Copy At
Group Discussions About This Book
No group discussions for this book yet.
What Members Thought

نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب میشود
چگونه سایه ی سیاه سرکشم
اسیر دست افتاب می شود
نگاه کن
تمام هستی ام خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
نگاه کن
تو می دمی و افتاب می شود
----------------------------------
در شب کوچک من افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهره ی ویرانیست
گوش کن
وزش ظلمت را می شنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی مینگرم
من به نومیدی خود معتادم
ابرها چون انبوه عزاداران
لحظه ی باریدن را گویی منتظرند ...more
چگونه قطره قطره آب میشود
چگونه سایه ی سیاه سرکشم
اسیر دست افتاب می شود
نگاه کن
تمام هستی ام خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
نگاه کن
تو می دمی و افتاب می شود
----------------------------------
در شب کوچک من افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهره ی ویرانیست
گوش کن
وزش ظلمت را می شنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی مینگرم
من به نومیدی خود معتادم
ابرها چون انبوه عزاداران
لحظه ی باریدن را گویی منتظرند ...more

Jan 04, 2009
طیبه تیموری
added it
همهء هستی من آیهء تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاهان شکفتن ها و رستن های ابدی آه کشیدم ، آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میاویزد
زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد ، در فاصلهء رخوتناک دو
همآغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی میگوید " صبح بخیر "
زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که ...more
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاهان شکفتن ها و رستن های ابدی آه کشیدم ، آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میاویزد
زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد ، در فاصلهء رخوتناک دو
همآغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی میگوید " صبح بخیر "
زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که ...more

Jun 18, 2007
Yasmina
added it
she was so bold to say...have u ever gone to Zahirodole gravyard for blessing or memorise her grate soule!
Tavalodi digar is one of the best poems from this poet
Tavalodi digar is one of the best poems from this poet

Jan 08, 2009
Zar teymouri
added it

May 10, 2009
Raheleh
added it