مشاعره discussion

26 views
شعر آزاد > صبح روز عيد - هادي خرسندي

Comments Showing 1-6 of 6 (6 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Maria (new)

Maria (maria_jabbri) | 13 comments ،آن پدر که مانده بی وطن
،در حصار غربتی بعید
طفل خود گرفته در بغل
.صبح روز عید
بوسدش به عشق
گویدش به مهر؛
:با غرور جاودانه اش
!طفل من! جان من
سرزمین ما؛
،مانده از گذشته یادگار
!میهن تو افتخار توست
افتخار ماست آن دیار
،طفل هاج و واج
:میزند به زانوی پدر
«واتس افتخار؟»
گویدش پدر: سربلندی است
،آرمان من؛ آرمان تو؛ آرمان ما
،اعتلای نام میهن است
با تلاش و کوشش مدام
،طفل هاج و واج
:میزند به زانوی پدر
«وات دو یو مین اعتلای نام؟»
گویدش پدر: بایدت تلاش
تا که نام سرزمین خود؛
جاودان کنی! پرچمش؛
!خار چشم دشمنان کنی
،با تلاش من
،با تلاش تو
،با تلاش ما
میشود وطن
پر ز نیکی
.و خالی از بدی
،طفل هاج و واج
:میزند به زانوی پدر
«کن یو اسپیک اینگلیش ددی؟»


message 2: by ماهور (new)

ماهور (mahoor) | 96 comments Mod
ممنون خانم ماریا
خوب بود و کمی تلخ


message 3: by Maria (new)

Maria (maria_jabbri) | 13 comments saleh wrote: "به بچه های تو و من
وقتی یه روز بزرگ شدن
فردا که می خوان بدونن
کجا بدنیا اومدن

بگو جوابمون چیه ؟
حرف حسابمون چیه ؟


زیبا بود ماریای عزیز"


!مي گيم به نام تو به کام من
.........
ممنون عزيز از لطفت


message 4: by Maria (new)

Maria (maria_jabbri) | 13 comments ماهور wrote: "ممنون خانم ماریا
خوب بود و کمی تلخ"


!و خوبي اش به همان تلخي اش
شايد بفهميم چه داريم با دنياي کودکانمان مي کنيم
................
جناب مدير، افتخار من شد براي خواندنتان
ممنون


message 5: by ArEzO.... (new)

ArEzO.... Es با تلاش ما
م ی ش و د
وطن

بسیار شعر زیبایی بود ماریای عزیزم


message 6: by SerA (new)

SerA Mo (saramoazamian) | 63 comments Mod
هنوزم ز خردی به خاطر در است
که در لانه ماکیان برده دست
به منقارم آنسان به سختی گزید
که اشکم چو خون از رگ آندم جهید
پدر خنده بر گریه ام زد که هان
وطن داری آموز از ماکیان

مرسی ماریای عزیزم
خیلی قشنگ بود


back to top