دکتر علی شریعتی discussion
پیامبر زمانه
date
newest »





ازت می خوام تجدید نظر کنی و به جای کینه،بیشتر مطالعه کنی تا حرفهات به جای غرض ورزی و تعصّب خام،از روی استدلال و حساب شده باشه.
ممنون(مدیریت)


در اولین بازخورد های این کتاب ایراد بزرگی بر این کتاب گرفته شد و این کتاب را فاقد ارزش علمی کرد این ایراد بزرگ عدم ذکر منابع و مستندات بود که شریعتی هیچگاه نتوانست برای حرفهای خود مستنداتی فراهم کند و این کتاب هم اکنون نیز بدون منبع است و هیچ ارزش علمی و قابل ارجاعی ندارد.
عدم مستند بودن این کتاب باعث گردید تا اشتباهات و حتی تهمت هایی بر پادشاهان و دانشمندان عهد صفوی زده شود در جایی از این کتاب شاه عباس صفوی و شاه طهماسب صفوی با هم اشتباه گرفته می شوند
شریعتی شیخ بهایی دانشمند مشهور آن دوره را به درباری بودن متهم می کند در حالیکه شیخ بهایی در آن هنگام که هیچ کس جرات کوچکترین انتقادی به شاه عباس نداشت اعتراض شدیدی به برخی از اعمال شاه عباس نمود
این کتاب مورد نقد وطن پرستان و ناسیونالیست های ایرانی معاصر نیز قرار گرفت.چنانکه پژوهش گر ایران باستان دکتر افتخار زاده در سال 62 کتابی در نقد افکار شریعتی می نویسد اما این کتاب اجازه نشر در ایران را پیدا نمی کند. دکتر افتخار زاده معتقد است شریعتی در زمانیکه در فرانسه بوده تحت افکار عرب های سنی مذهب قرار می گیرد و عرب های سنی صفویه را مانع عرب شدن ایران می دانند آنها قصد داشتند ایران را مانند مصر یک کشور عربی کنند اما پادشاهان صفوی با زنده کردن ایران مانع این عمل شدند
شریعتی نام عمربن خطاب متجاوز به ایران در زمان ساسانی را طرح روی جلد قرار می داد.
وصی تام الاختیار شریعتی محمدرضا حکیمی می گوید:من به شریعتی قسمت هایی از بحارالانوار را نشان دادم و دیدگاه شریعتی نسبت به بحارالانوار و علامه مجلسی تغییر کرد و از من خواست کتبش را ویرایش کنم.
لعنت به خائن عرب پرست



والسلام اریا
اما من پيغمبرم، يك پيغمبر به يك زن جاهليت، هر چند خديجه بزرگ و خوب و فداكار و بى نظير باشيد كمتر نياز دارد او نمى داند كه كسى چون من (دكتر شريعتى) به سعادت خانوادگى، آرامش خانوادگى، خوشبختى و دوستى و عشق نيازمند نيست. روح او در آتش پيام هاى وحى است كه هر روز از غار تنهائيش مى گيرد... باران هاى الهام هاى غيبى كه در ميان اين امت يك صحابى كه شنواى آن آيات باشد نمى يابم... خدايا... خديجه مرا نيز همچون خديجه محمد عاشق مؤمن، بلكه مؤمن عاشق من ساز تا در من همچون يك معشوق ننگرد مرا يك همسر خوب و شايسته و همسرشت و هم سرنوشت و همزبان خويش نبيند، او را يك صحابى بيتابِ دگرگون شدن ساز... كه من موسايم كه برايش هارون فرستادى. عيسايم كه برايش سن پل فرستادى كه محمدم برايش خديجه ساختى.... اما نه، من على ام، على را تنها گذاشتى. او جز چاه هاى آب در نخلستان هاى خلوت و دور از شهر كسى را نداشت.
... و اين پيغمبر بى صحابى (دكتر شريعتى) ، قرآن پنهانش را كه همه آياتش و سوره هايش را در غار تنهائى اش الهام گرفته بود بر خديجه اش خواند (خانم دكتر پوران شريعت رضوى) نه خديجه اش آنها را يافت. سوره ها و آياتى از قرآن را كه ساده تر و سبك تر بود آيات متشابه و چند پهلو و شگفت نداشت به خديجه خواند... اما خديجه: پريشان، خشمگين، بيتاب، ناخشنود... و در آخر.... روزى آنچه را (پوران خانم= خديجه) در دل داشت از دور با فرياد ندا داد و به گوش همسرش (دكتر شريعتى) رساند كه اينها... اين آيات، اين سوره ها، اين قرآن وحى نيست... اينها مجعول است... اينها بر قلبت الهام نشده است... خودت هم به اينها ايمان ندارى اينها براى هدايت من و براى خاطر من نيست، خواسته اى قرآنى بنويسى، قرآن را نامه هاى عاشقانه يافت وحى را حرف هاى غزلى، اين هم آشنائى زنم. آن هم روشنفكران، آن هم آخوندها، احسان تو بزرگ شو شايد با تو حرف بزم." (داخل پرانتها از من است).
-اينها عين نوشته هاى دكتر شريعتى بود كه بدون تعارف و رودربايستى خودش را پيامبر و كارهايش را قرآن دانسته و مدعى بود كه خانمش هم او را نپذيرفت. البته اين كتاب در سال ۵۹ تا اوائل ۶۰ جمع آورى شده بود و هر چند سال ۶۲ در هنگام انتشار آن در كشور، از ايران خارج شده بودم، اما خانواده شريعتى در آن گرماگرم روزهاى انقلاب، هرگز فكر نمى كردند كه اين مطالب بر عليه دكتر و تضعيف شخصيت او خواهد بود زيرا فرزندانش زير ۲۰سال عمر داشتند و خانم ايشان نيز بدون اين كه اين دست نوشته ها را بازخوانى كند در كارتن و پلاستيك هائى نهاده و در اختيار كارمندان دفتر مجموعه آثار شريعتى، آقايان شريف، شريفى نيا و رضائى گذاشتند تا هر چه زودتر منتشر شود
سياوش اوستا