كافه شعر discussion

154 views
اشعار امیر هوشنگ ابتهاج

Comments Showing 1-8 of 8 (8 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Nazanin (new)

Nazanin (nazanin-amini) | 6 comments من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم
 بیا ای چشم روشن بین که خورشیدی عجب زادم
ز هر چاک گریبانم چراغی تازه می تابد
که در پیراهن خود آذرخش آسا درافتادم
چو از هر ذره ی من آفتابی نو به چرخ آمد
 چه باک از آتش دوران که خواهد داد بر بادم
 تنم افتاده خونین زیر این آوار شب ، اما
 دری زین دخمه سوی خانه ی خورشید بگشادم
 الا ای صبح آزادی به یاد آور در آن شادی
کزین شب های ناباور منت آواز می دادم
 در آن دوری و بد حالی نبودم از رخت خالی
به دل می دیدمت وز جان سلامت می فرستادم
 سزد کز خون من نقشی بر آرد لعل پیروزت
که من بر درج دل مهری به جز مهر تو ننهادم
 به جز دام سر زلفت که آرام دل سایه ست
به بندی تن نخواهد داد هرگز جان آزادم


message 2: by Nazanin (new)

Nazanin (nazanin-amini) | 6 comments باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست
در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز باده ای که در قدح غمگسار توست

ساقی به دست باش که این مست می پرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
هر سوی موج فتنه گرفته ست و زین میان
آسایشی که هست مرا در کنار توست
سیری مباد سوخته ی تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمه ی شیرین گوار توست

بیچاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست

هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت
این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست

ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست

امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)


message 3: by Pooyan (new)

Pooyan Sedigh (pooyan_sedigh) | 2 comments غزل های سایه عالیست ، انقدر عالی که به قول مسعود بهنود گاهی تشخیصش از غزل های حافظ برای مردم سخت میشه


message 4: by Nazanin (new)

Nazanin (nazanin-amini) | 6 comments Pooyan wrote: "غزل های سایه عالیست ، انقدر عالی که به قول مسعود بهنود گاهی تشخیصش از غزل های حافظ برای مردم سخت میشه"

این غزل ها با صدای علیرضا قربانی واقعا شنیدنی است


message 5: by Pooyan (new)

Pooyan Sedigh (pooyan_sedigh) | 2 comments بله بله و البته شعر معروف ارغوان


message 6: by Nazanin (new)

Nazanin (nazanin-amini) | 6 comments ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست

اندر این گوشه خاموش فراموش شده

یاد رنگینی در خاطرمن
گریه می انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید

ارغوان
این چه راز ی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟

ارغوان
تو برافراشته باش

تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان
#هوشنگ_ابتهاج


message 7: by Nazanin (new)

Nazanin (nazanin-amini) | 6 comments امروز
نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی، که پس پرده نهان است
گر مرد رهی ؛ غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود ، زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از ان روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازيچه ایام دل آدمیان است...


message 8: by Niloufar (new)

Niloufar arbabian | 3 comments نگاهت می‌كنم خاموش و خاموشی زبان دارد
زبانِ عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد
چه خواهش‌ها در این خاموشیِ گویاست، نشنیدی؟
تو هم چیزی بگو، چشم و دلت گوش و زبان دارد
بیا تا آنچه از دل می‌رسد بر دیده بنشانیم
زبان‌بازی به حرف و صوت، معنی را زیان دارد
چو هم پرواز خورشیدی مكن از سوختن پروا
كه جفتِ جانِ ما در باغِ آتش آشیان دارد
الا ای آتشین پیكر بر آی از خاك و خاكستر
خوشا آن مرغِ بالاپر كه بالِ كهكشان دارد
زمان فرسود دیدم هرچه از عهدِ ازل دیدم
زهی این عشقِ عاشق‌كش كه عهدِ بی زمان دارد
ببین داسِ بلا ای دل مشو زین داستان غافل
كه دستِ غارتِ باغ است و قصدِ ارغوان دارد
درون‌ها شرحه شرحه‌ست از دم و داغ جدایی ها
بیا از بانگِ نی بشنو كه شرحی خون فشان دارد
دهانِ سایه می‌بندند و باز از عشوه عشقت
خروشِ جانِ او آوازه در گوشِ جهان دارد


back to top