Dandelion - قاصدک discussion

روزهاي معطر از ياس را كه چه مستانه از پيچ قلبت گذشت
و جوانه اي از روي كلمات قد كشيد و
شاخه هايش به خورشيد رسيد
يادت هست
از آسمان گفتيم
كه آنقدر سبك هست كه مي توانيم
با هم تا نزديكي نفس هاي ستاره پرواز كنيم
حرفهاي خوبمان كه از برف سپيدتر و از شعله گرمتر
كه فصل ها مي روند و مي آيند و خاطره ها مي مانند
خاطره ها مي روند و ما مي مانيم و جاده ها
...
راه دراز و وقت كم
كه برخي چيزها با برخي چيز ها جمع نمي شوند
كه حرفها و باورمان با فراموشي و از ياد بردن و
جا گذاشتن و خداحافظي جمع نمي شود
تورا در رويش گلبرگ هايي كه بر سر انگشتانمان روييد
سهيم مي دانم
يافتن بهانه و راهي براي ديداري دوباره
سخت نبود

....!!!

ما كه سبز ترين خاطره ها را با هم ساختيم/حيف است با دو رنگي آنها را زرد كنيم
من آبي ِ آبي ام/حيف است تو ابري باشي

ممنونم/بسيار زيبا بود دستتون درد نكنه

اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار


تفنگت را زمین بگذار

"تو را دوست مي دارم"
**
تو را به جاي همه روزگاراني كه نمي زيسته ام دوست مي دارم
براي خاطر ِ عطر ِ گسترهء بيكران وُِ براي خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم
براي خاطر ِ برفي كه آب مي شود،براي خاطر ِ نخستين ُگل
براي خاطر ِ جانوراني پاك كه انسان نمي رماندشان
تو را براي خاطر ِ دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به جاي همه زناني كه دوست نمي دارم دوست مي دارم
تو را دوست مي دارم براي خاطر ِ فرزانه گي ات كه از آن ِ من نيست
تو را براي خاطر ِ سلامت
به رغم ِ همه آن چيز ها كه به جز وهمي نيست دوست مي دارم
براي خاطر ِ اين قلب ِ جاوداني كه بازش نمي دارم
تو را براي خاطر ِ دوست داشتن دوست مي دارم
"پل الوار"