"هيچ كس را ، توان ِ بستن ِ روياهاي ما نيست" **** حتماً سراسر ِ شب صدامان مىكردى اما عزيز ِ دلم زندگان كه قادر نيستند صداى تو را بشنوند حتماً سراسر ِ شب بر دريچهى سنگينت كوفتى و ما صداى بم ِ باران را مىشنيديم كه بر ُگل ِ نامريى مىباريد وُ بويى غريب از ُ گل هايى ناشناخته در شب مىپيچيد با دست بسته نميشود كاري كرد شب ِ چسبنده، دست وُ دهان مان را فرو ميبندد و آنچه كه ميبيني روياهاي ماست كه مثل ِ ِمهي بر ميخيزد بر سنگت فرو ميريزد با دست ِ بسته نميشود كاري كرد اما هيچ كس را، توان ِ بستن روياهاي ما نيست روياهايي كه نيمه شبان به خيابان قدم ميگذارند در تلألو ِ پنهان ِ خويش يكديگر را ميشناسند از راه پيمايى ِ فردا سخن مي گويند
****
حتماً سراسر ِ شب صدامان مىكردى
اما عزيز ِ دلم
زندگان كه قادر نيستند
صداى تو را بشنوند
حتماً سراسر ِ شب
بر دريچهى سنگينت كوفتى
و ما
صداى بم ِ باران را مىشنيديم
كه بر ُگل ِ نامريى مىباريد
وُ بويى غريب
از ُ گل هايى ناشناخته در شب مىپيچيد
با دست بسته نميشود كاري كرد
شب ِ چسبنده، دست وُ دهان مان را فرو ميبندد
و آنچه كه ميبيني روياهاي ماست
كه مثل ِ ِمهي بر ميخيزد
بر سنگت فرو ميريزد
با دست ِ بسته نميشود كاري كرد
اما هيچ كس را، توان ِ بستن روياهاي ما نيست
روياهايي كه نيمه شبان به خيابان قدم ميگذارند
در تلألو ِ پنهان ِ خويش يكديگر را ميشناسند
از راه پيمايى ِ فردا سخن مي گويند
"شمس لنگرودي"/ از مجموعهء 22 تيرماه"