انجمن شعر discussion

21 views
شعر و شاعر > شعري از خوان رامون خیمنس

Comments Showing 1-5 of 5 (5 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Azade, Hazemizade (last edited Oct 26, 2009 05:29AM) (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
فقط تو

می توانی

بیش تر از ونوس

ستاره ی طلوع من

و ستاره ی غروب من باشی

همچون رزی پرپرت کردم

تا روحت را ببینم

ندیدمش

اما همه پیرامون من

افق کشورها و دریاها

تا بی کران

لبریز

ار بوی جاودانه شد.

چه غم از خشکسالی

وقتی من در درونم

چشمه ی آبی رنگی می آفرینم

برف بدون درخشش

چه غم ؟

وقتی من در قلبم

آتش سرخی می افروزم

چه غم از عشق انسان ها ؟

وقتی من

عشق را به جاودانگی

در روحم می آفرینم


نمی دانم با چه بگویم

چرا که هنوز

کلماتم جان نگرفته اند.

میخ

چه پا بر جا

چه سست

چه فرقی می کند

عزیز من

به هر تقدیر

تصویر

خواهد افتاد


message 2: by Azade, Hazemizade (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
خوشحالم كه خوشتون اومد. ولي خير ترجمه ي من نيست :)


message 3: by Mahyar (new)

Mahyar Mohammadi | 379 comments نمی دانم چرا ترجمه ی هیچ شعری به من دلنشین نمی آید


message 4: by Azade, Hazemizade (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
Mahyar wrote: "نمی دانم چرا ترجمه ی هیچ شعری به من دلنشین نمی آید"

شايد اين تقصير شاملو باشه كه با ترجمه هاي بي نظيرش سطح خواسته هاي ما رو بالا برده و اميدوارم روزي چون او ببينيم



message 5: by Mahyar (new)

Mahyar Mohammadi | 379 comments فدریکو گارسیا لورکا.... تا گفتی یاد این افتادم! واقعاً شاید یک دلیلش همین باشد. به نظر من اصلاً تا کسی خود شاعر نباشد نمی تواند شعری را ترجمه کند


back to top