انجمن شعر discussion
شعر و شاعر
>
شعري از خوان رامون خیمنس
date
newest »

Mahyar wrote: "نمی دانم چرا ترجمه ی هیچ شعری به من دلنشین نمی آید"
شايد اين تقصير شاملو باشه كه با ترجمه هاي بي نظيرش سطح خواسته هاي ما رو بالا برده و اميدوارم روزي چون او ببينيم
شايد اين تقصير شاملو باشه كه با ترجمه هاي بي نظيرش سطح خواسته هاي ما رو بالا برده و اميدوارم روزي چون او ببينيم
می توانی
بیش تر از ونوس
ستاره ی طلوع من
و ستاره ی غروب من باشی
همچون رزی پرپرت کردم
تا روحت را ببینم
ندیدمش
اما همه پیرامون من
افق کشورها و دریاها
تا بی کران
لبریز
ار بوی جاودانه شد.
چه غم از خشکسالی
وقتی من در درونم
چشمه ی آبی رنگی می آفرینم
برف بدون درخشش
چه غم ؟
وقتی من در قلبم
آتش سرخی می افروزم
چه غم از عشق انسان ها ؟
وقتی من
عشق را به جاودانگی
در روحم می آفرینم
نمی دانم با چه بگویم
چرا که هنوز
کلماتم جان نگرفته اند.
میخ
چه پا بر جا
چه سست
چه فرقی می کند
عزیز من
به هر تقدیر
تصویر
خواهد افتاد