انجمن شعر discussion
شعر و شاعر
>
آن سنگ- منوچهر آتشی
date
newest »

هميشه شعرهاي استاد منوچهر آتشی مثل آتشفشاني هست كه وقت انفجار شكوفه به سمتت پرتاب ميكنه
ممنون بابك جان
ممنون بابك جان
این سنگ به آن سنگ گفت
من این شقایق کوچک را دارم تو چه داری ؟
آن سنگ گفت : گنج
آن سنگ گفت
من بذر آن شقایق را دارم که تو عَلَم اش کرده ای به لاف
من هیزم تر جهنم فردا
این سنگ گفت : گنج یعنی چه هیزم یعنی چه ؟
این سنگ گفت : اگر هیچ نداشتن گنج است
این کوه و سنگسارش دفینه ی دارا و دقیانوس
اما ترا از این همه هیچ پنهان, ای برهنه, پیرهنی کو ؟
این سنگ گفت : من شقایق سرخی دارم که چشم آسمان را
نگران کرده است
گفتی نگران تو ؟
آن سنگ گفت : نه
این آسمان نگران شمع حقیر تو نیست
شمعی
بالای گور فقیری که تویی
این آسمان نگران آتشفشان نهان من است
آتشفانی که اگر براید جهان را چراغانی خواهد کرد
چراغانی یا انفجار ؟
این سنگ به آن سنگ گفت : چراغانی که اگر که اگر براید, جهان را تاریک خواهد کرد ؟
پس
ای کاش گنج بمانی تا ... هرگز
اگر که هیچ نداشتن
گنجی است که اگر
ای کاش
گنجور جاودانه بمانی تا ... هرگز
این دل به آن دل این سنگ به آن سنگ گفت
من پس گرفتم حرفم را تو گنج بمان همچنان
تو گنج بذر شقایق بمان نه آتشفشان
تا سنگ گور خویش بمانم من هم
با این چراغ کوچک بالای تربتم
و این چراغ های کوچک گورستان بهار
بی بیم انفجار
"منوچهر آتشی"