Dandelion - قاصدک discussion
عاشقانه منوتو
>
از عشق بگو
date
newest »


و به دام افتاده و در قفس مهر نگاه تو به بند است
شاید که تو را همره خود در سفر خاطره ها میداند
شاید که نگاهم،آنقدر که علف گفت غم انگیز نباشد
شاید... شاید

** سیاوش کسرایی

سپیده دمان
کلمات سرگردان برمیخیزند و
خوابآلوده دهان مرا میجویند
تا از تو سخن بگویم
شمس لنگرودي

حس می کنم صدایی را
و دلم آشوب است
صاحب نغمه مرا می خواند
و من او را به تمامیت ابعاد وجود
احساس می کنم

سيد علي صالحي

براي نازنين عزيز:
بانوی من/ بانوی نخستین ِ شعر/ دستِ راستت را به من ده تا در آن پنهان شوم/ دست چپت را تا در آن خانه کنم/ حرفی عاشقانه بزن/ تا عیدها آغاز شوند


براي نازنين عزيز:
بانوی من/ بانوی نخستین ِ شعر/ دستِ راستت را به من ده تا در آن پنهان شوم/ دست چپت را تا در آن خانه کنم/ حرفی عاشقانه بزن/ تا عیدها آغاز شوند"
من از عشق بار ها و بارها
سخنی راندم
ولی
عشق با من
با قلبم
و با احساسم
رابطه خوبی ندارد
و هربار
بیشتر بر من سخت می گیرد
.دلم بر می تازد
که مگر خلوت من و تو
چه عیب ها دارد
که عشق را مهمان می کنی
--------------
ممنون سعیده جان

برای رسیدن به تنت
که تن تو دیگر نیست خواهشم
که من از این خواهش بی فرجام خسته ام


و لحظههام تو را هی بهانه میگیرند
دقیقه... ثانیه... ساعت...
تمام روز و شبم
در انحنای نگاهت هنوز درگیرند
سکوت یک شب پاییزی و من و باران
و خاطرات تو انگار... نه...
نمیمیرند
شبیه حادثه از گریههام میگذری
شبیه حادثههایی که دست تقدیرند
و بعد رفتن تو دستهای کوچک من
غریب و خسته و غرق بهانه میمیرند

و لحظههام تو را هی بهانه میگیرند
دقیقه... ثانیه... ساعت...
تمام روز و شبم
در انحنای نگاهت هنوز درگیرند
سکوت یک شب پاییزی و من و باران
و خاطرات تو انگار... نه...
نمی..."
چه قشنگ بود
نهری از عشق روان
و چه می گوید حجمه سبز نهانخانه دل
شاکی از چیست که میپندارد
همه عالم به تماشای زوال اویند
آری از عشق بگو
تا تمام روزم بشود سرشار از سبزه هایی که همه خاموشند
لیک در چشم دلم خواب و غفلت و سکوت
جایشان پر شده است
با خیالی که همه امید است
عشق، امید و روشن و حیات
زندگی در جریان است و مرگ
بیگمان آزرده است