Dandelion - قاصدک discussion
اگر يادمان بود و باران گرفت نگاهي به احساس گلها كنيم
date
newest »


بگذار کوله بار دلت را به روی دوش
چوپان واژه واژه من باش در شبی
که می رسد صدای شغالان از آن به گوش
بردار باز نی لبک باد را ؛ بزن
از میش ِماه ، شیر ِجنون و عطش بدوش !
رو کن به آسمان ، به زمین اقتدا نکن
در کار گِل نباش ، برای دلت بکوش
مردم به فکر قصر شنی روی ساحل اند
عاشق به فکر وسعت دریای روبه روش
پارو بزن ! نه... منتظر بادها نباش !
یک قایق است و کثرت امواج پر خروش !
هی غصه می خوری که چه؟!...عشق از سرم گذشت !
ما نیستیم مشتری شهر غم فروش
پالان غم کج است ، تو بر رخش عاشقی
بگذار زین و بگذر از این قاطر چموش !
عشق است شوکران و بمیریم اگر : شهید !
غم ، سم خودکشی حقیرانه : مرگ موش
از اين كه يه مدت نبودم واقعا عذر مي خوام
ولي وقتي اومدمو ديدم بچه ها اينقد فعالا
خيلي خوشحال شدم
از همتون ممنونم دوستاي گلم

**
ای رهگذرانی که چتر دارید
در روز های بارانی
دعا کنید برای شیشه ها
شیشه های پنجره های کوچک
شیشه های تمیز
شیشه های باران خوردهء سال های پیشین
شیشه های رنگین
شیشه های ماشین
شیشه های سفید،که سردشان می شود
و باران بر تنشان می خوابد
و باران شیار های خیس
بر صورتشان می کشد
***
دعا کنید برای شیشه ها
که حایلند بین ِ رطوبتِ هوا
و گرمی ِ اتاق ها
سنگینی ِ بچّه ها و سَبکی ِ فضا
و حایلند بین ِ رهگذران
و کالا های مغازه ها
خیابان وُ خانه ها
***
دعا کنید برای شیشه ها
که صبورند در ریزش ِ مداوم ِ باران
در حرکتِ سمج ِ بادها
و صبورند در نگاه ِ حال ِ من
که شما را می نگرد
***
ای رهگذرانی که چتر دارید
در روز های بارانی
دعا کنید برای شیشه ها
"فريده فرجام "

مردم مشکل دارن ما هم مشکل داریم!آدم به ناشکری من پیدا نمی شه.روز به روزم وضعم داره بدتر میشه.لطفا یه راه حلی یه کمکی لا اقل یکی که این مشکلارو داشته اما حلش کرده یه کمکی به خاهرش بکنه!مرسی

اگر يادمان بود و باران گرفت نگاهي به احساس گلها كنيم
بگذار اين راه راه من باشدو اين جاده جاده ي من
بگذار غرق شوم در دستان سرد نمناك اين ابر
بگذار تا بگريم بر تنهايي دستان بي رمق كوير
بگذارعاشق شوم بر باد سرد پاييزي
بگذار آرام گيرم در آغوش سياه شب
بگذار نصيحت كنم گلبرگ هاي عاشق را
بگذار بگويم از باران از شب از ماه
بگذار ابر عاشق شود ، ببارد ، برسد به مشوق ،زمين
بگذار ابر ببارد بر گيسوان بيد ، بي پروا و عاشق، تر كند لبان سرخ گل ها را
بگذار برگ هايي از جنس طلا برقصند در آغوش باد در بزم ابر
بگذار احساس كنم پاكي شبنم را بر گلبرگ
بگذار بخندم بر كودكي دنيا به بزرگي زمين
بگذار نگاهت در نگاهم غرق شود
بگذار شايد فردا زنده تر از امروز
بگذار زمين ناز كند ، باد فرياد كشد ، ابر در فراق بسوزد
بخار گرفته است دلم از سرماي اين شب اما
چشمان تو همه چيز را از پس اين پنجره ي
بخار گرفته از سپيدي غم مي بيند
بگذار بفهمم اين زجه از آن كيست كه درون را پاره مي كند
بگذار بفهمم ، بدانم جغد شوم بر سر شاخه ي خشكيده ي باغ
به كدامين گلبرگ خيره شده
بگذار بدانم ابر چرا عاشق ، برگ چرا بي روح
بگذار بدانم كجايي تا كه هر روز به شوق ديدنت به كنار بركه
خيره در زيبايي چشمانت غرق نشوم.....