انسانی را میشناسم عاشق در زندگی بودن را نه برای بودن در وسوسهی خواستن میخواهد _يادت مي آد كي بود؟ همون كه فكرش ُپر از پرنده بود انساني را مي شناسم عاشق در ُگل باغ را نه برای باغ در وسوسهی شکفتن میخواهد _يادت مي آد كي بود؟ همون كه نگاش ُپر از بنفشه بود انسانی را میشناسم عاشق در طلوع روز را نه برای روز در وسوسهی گذشتن میخواهد. _يادت مي آد كي بود؟ همون كه دهنش ُپر از گلايه بود انسانی را میشناسم عاشق در رویا تو را نه براي تو در وسوسهء زيستن مي خواهد - یادت میآد کی بود؟ همون كه دلش پر از جوونه بود "منصور كوشان"
انسانی را میشناسم عاشق در زندگی
بودن را نه برای بودن
در وسوسهی خواستن میخواهد
_يادت مي آد كي بود؟
همون كه فكرش ُپر از پرنده بود
انساني را مي شناسم عاشق در ُگل
باغ را نه برای باغ
در وسوسهی شکفتن میخواهد
_يادت مي آد كي بود؟
همون كه نگاش ُپر از بنفشه بود
انسانی را میشناسم عاشق در طلوع
روز را نه برای روز
در وسوسهی گذشتن میخواهد.
_يادت مي آد كي بود؟
همون كه دهنش ُپر از گلايه بود
انسانی را میشناسم عاشق در رویا
تو را نه براي تو
در وسوسهء زيستن مي خواهد
- یادت میآد کی بود؟
همون كه دلش پر از جوونه بود
"منصور كوشان"