قیصر در این شعر شطح گونه بسیار استادانه عمل می کند. اولا یک موسیقی ملایم و با طمانینه برای شعر انتخاب می کند (مستفعلن فعلن از زحافات بحر رجز!!!) که باعث می شود خواننده با مکث و دقت بیشتری شعر را دنبال کند.همچنين افعال را در جایگاه اصلی خود یعنی آخر جمله می آورد. این کار هضم شعر و برقراری ارتباط را برای مخاطب ساده تر می کند. از قافیه هم كه در شعر نیمایی جایگاه ویژه ای دارد، فراوان استفاده می کند
----------------------------------------------------- گاهی -از تو چه پنهان- با سنگها آواز می خوانم و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم این روزها گاهی از روز و ماه و سال، از تقویم از روزنامه بی خبر هستم حس می کنم گاهی کمی کمتر گاهی شدیدا بیشتر هستم ...
از جمله ديشب هم ديگر تر از شبهاي بي رحمانه ديگر بود: من كاملا تعطيل بودم اول نشستم خوب جورابهايم را اتو كردم تنها ـ حدود هفت فرسخ ـدر اتاقم راه رفتم با كفشهايم گفتگو كردم و بعد از آن هم رفتم تمام نامه ها را زير و رو كردم و سطر سطر نامه ها را دنبال آن افسانه موهوم دنبال آن مجهول گشتم چيزي نديدم تنها يكي از نامه هايم بوي غريب و مبهمي مي داد انگار از لابه لاي كاغذ تا خورده نامه بوي تمام ياسهاي آسماني احساس مي شد
ديشب دوباره بي تاب در بين درختان تاب خوردم از نردبان ابرها تا آسمان رفتم در آسمان گشتم و جيبهايم را از پاره هاي ابر پر كردم جاي شما خالي يك لقمه از حجم سفيد ابرهاي ترد يك پاره از مهتاب خوردم
واقعاً که شعر ِ بسیار زیبایی بود. ببخشید که نظر ِ نُخُست رو قبل از خواندن شعر دادم، این در حقیقت ادامه ی بحث ِ شعر دوست ِ خوبمون بود که در مورد ِ شطح بود، و ترجیح دادم ادامه اش رو به این جا منتقل کنم.
قیصر در این شعر شطح گونه بسیار استادانه عمل می کند. اولا یک موسیقی ملایم و با طمانینه برای شعر انتخاب می کند (مستفعلن فعلن از زحافات بحر رجز!!!) که باعث می شود خواننده با مکث و دقت بیشتری شعر را دنبال کند.همچنين افعال را در جایگاه اصلی خود یعنی آخر جمله می آورد. این کار هضم شعر و برقراری ارتباط را برای مخاطب ساده تر می کند. از قافیه هم كه در شعر نیمایی جایگاه ویژه ای دارد، فراوان استفاده می کند
-----------------------------------------------------
گاهی
-از تو چه پنهان-
با سنگها آواز می خوانم
و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم
این روزها گاهی
از روز و ماه و سال، از تقویم
از روزنامه بی خبر هستم
حس می کنم گاهی کمی کمتر
گاهی شدیدا بیشتر هستم ...
از جمله ديشب هم
ديگر تر از شبهاي بي رحمانه ديگر بود:
من كاملا تعطيل بودم
اول نشستم خوب
جورابهايم را اتو كردم
تنها ـ حدود هفت فرسخ ـدر اتاقم راه رفتم
با كفشهايم گفتگو كردم
و بعد از آن هم
رفتم تمام نامه ها را زير و رو كردم
و سطر سطر نامه ها را
دنبال آن افسانه موهوم
دنبال آن مجهول گشتم
چيزي نديدم
تنها يكي از نامه هايم
بوي غريب و مبهمي مي داد
انگار
از لابه لاي كاغذ تا خورده نامه
بوي تمام ياسهاي آسماني
احساس مي شد
ديشب دوباره
بي تاب در بين درختان تاب خوردم
از نردبان ابرها تا آسمان رفتم
در آسمان گشتم
و جيبهايم را
از پاره هاي ابر پر كردم
جاي شما خالي
يك لقمه از حجم سفيد ابرهاي ترد
يك پاره از مهتاب خوردم
قیصر امین پور