انجمن شعر discussion
شعر و شاعر
>
رنگی جون آغاز / ریچارد براتیگان
date
newest »


چقدر خوب است
که صبح بیدار شوی
به تنهایی
و مجبور نباشی به کسی بگویی
دوست اش داری
وقتی دوست اش نداری
دیگر
کلاه کافکا
با بارانی که می بارد
جراحانه روی سقف
یک بشقاب بستنی خوردم
که شباهت داشت به کلاه کافکا
یه بشقاب بستنی بود
با مزه ی یک تخت جرای
با بیماری که خیره شده به سقف
آمبولانس هایکو
یک تکه فلفل سبز
افتاد
بیرون از ظزف سالاد.
که چی؟
جانمی، آن قدر زیبایی که نزدیک است باران ببارد
آه مارسیا.
می خواهم زیبایی بلند طلای ات
تدریس شود در دبیرستان
این طور بجه ها یاد می گیرند که خدا
مثل موسیقی توی پوست زندگی می کند
و صدایی دارد مثل یک پیانوی معرکه
دوست دارم کارنامه های دبیرستان
شبیه این باشد:
بازی کردن با چیز های شیشه ای لطیف
20
جادوی کامپیوتر
20
نامه نوشتن به آن ها که عاشق شان هستی
20
تحقیق درباره ی ماهی
20
زیبایی بلند طلایی مارسیا
ممنون لحظه های خوبی رو زنده کردید برام
Mahyar wrote: "جان؟ الآن چی شد دقیقاً؟ من هنوز نفهمیدم"
بخاطر نويز بيش از حد قوي اي كه اين روزها انداختند، اين نوع اختلالات در كانالها طبيعيه
;)
بخاطر نويز بيش از حد قوي اي كه اين روزها انداختند، اين نوع اختلالات در كانالها طبيعيه
;)
می خواهم لای موهای طلایی ت
بمیرم
...ترجمه:محمد رضا فرزاد
ریچارد براتیگان
وی در ژانویه 1915در واشنگتن به دنیا آمد
پس از اتمام دوره ی دبیرستان خانه را ترک کرد
در سال1955 به اتهام پرتاب سنگ به پنجره ی
اداره پلیس دستگیر شد
و سپس به عنوان بیمار اسکیزوفن در بیمارستانی بستری شد
اولین اشعارش را در خیابانها توزیع میکرد
و اولین شعر بلند خود به نام بازگشت رودها در قالب کتابی منتشر کرد
و با انتشار رمان صید ماهی قزل الا
به ثروت و شهرت رسید
در 14 سپتامبر1984 و در سن 69سالگی
در بولیناس کالیفرنیا خودکشی کرد
براتیگان در جایی نوشته است
:هرکسی در تاریخ جایی دارد
جای من وسط ابرهاست
مجموعه اشعار وی:
لطفا این کتاب را بکارید
و مفت سوار جلیله اشاره کرد