Dandelion - قاصدک discussion
تصوير عشق
>
وآنگاه...
date
newest »


و هر لحظه این سرما
روح گرمم را می افسرد
یقین داشتم که دوستت دارم ...
ولی لب به سخن نگشودم
و تمام حرفهایت را شنیدم
...
تا آخرین کلمه
...
گمان مکن نگاههای سردت
کوچکترین تردیدی بر من وارد کرد
....
چون من این نگاهها را دوست داشتم
....
این چشمها را دوست داشتم
...
حرفهایت که تمام شد
...
باز هم یقین داشتم که دوستت دارم
و لکه ی اشکی که از چشمانت چکید
....
بر یقینم افزود
...
دوستت دارم فرشته ی روزهای تنهایی من
به اندازه ی تمام اشکهایی که برایت ریختم
...!!!

من کلامی دارم که پر از سردی و بی مهری و نافرجامیست
من زمانی پر احساس رسیدن بودم
من زمانی به تمنای یکی قطره ز عشق از جهان میکندم
من به دنبال صداقت و رسیدن به کمال تا سحرگاه عبودیت و معنای خدا، میدویدم با سر
لیک اکنون دل من در پس یک پرده نهان
پشت شیشه به تمنای حضور قطرات باران
چشم خیسم پر باران شده است
http://www.atings.com/uploads/1263244...