غزل معاصر discussion

40 views
اعظم سعادت مند

Comments Showing 1-5 of 5 (5 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Hadi (new)

Hadi | 90 comments Mod
عمری مواظبم که مبادا خطا کنم
تیری که بر هدف ننشیند رها کنم

دوری کن از نگاه من این عشق مسری است
شاید تو را به درد خودم مبتلا کنم

آغوش توست ، خانه ی موروثی ام ولی
کو آن جسارتی که چنین ادعا کنم

هر چند ناشیانه فقط دست و پا زدم
می خواستم که در دل دریا شنا کنم

می گیرمت نهنگ من از دست آبها
تا برتری به کشور صیاد ها کنم





message 2: by مسعود (new)

مسعود (mehrjardy) | 1 comments شعر خوبي است.

مخصوصا بيت دوم را دوست داشتم


message 3: by Raubea (new)

Raubea | 2 comments خوب بود بخصوص ابیات اول و دوم


message 4: by Hadi (new)

Hadi | 90 comments Mod
خام چشمت نشوم با همه ي دلبریت
برو ای عشق پی آن هوس دیگریت

آفتابی نشو در کوچه که من می دانم
شب نهان است پس پرده ي نیلوفریت

خاطرت جمع نه آنم که پریشان بشوم
گرچه وا کرده نسیمی گره از روسریت

سر هر کوچه چراغی است به جایت ای ماه
تو قدیمی شده ای نیست کسی مشتریت

آتشی رو به زوالی که گریزان شده ای
از به تن کردن آن جامه ي خاکستریت

باختی چون که برافراشته ای پرچم صلح
ادعا بود رجز خواندن و جنگاوریت






message 5: by Hadi (new)

Hadi | 90 comments Mod
من و هراس سقوطم میان جاذبه ها
که راه می روم ازروی تیزی لبه ها

شنیدنی است کشیشی که اعتراف کند
شنیدنی ترازآن اعتراف راهبه ها

مرابه قطب خودت قطب عشق می بردی
مخالف جهت بادهاوعقربه ها

حساب کردم ازاین عشق سودهاببرم
غلط ازآب درآمدولی محاسبه ها

واعتمادبه عشقت نتیجه اش این شد
زنی رهاشده ام درهجوم شائبه ها


back to top