انجمن شعر discussion

40 views
شعر و شاعر > قهوه خانه سر راه / کیومرث منشی زاده

Comments Showing 1-6 of 6 (6 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Azade, Hazemizade (last edited Aug 14, 2010 01:37AM) (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
آبی ست
آبی ست
نگاه او
آبی ست
گویا آسمان را
در چشم هایش ریخته اند
وقتی که دست های مرا
در دست می گیرد
گردش خون را
در سر انگشت هایش
احساس می کنم
نبض اش چنان به سرعت می زند
که گویی
قلب خرگوشی را
در سینه اش
پیوند کرده اند
تا باران خاکستری مرغان ماهی خوار
بر برگ های سپیدار و زردآلو
فرو می ریزد
قلب، مانند قهوه خانه های سر راه
یادآور غربت است
هیچ مسافری را
برای همیشه
در خود جای نخواهد داد
هیچ مسافری را
برای همیشه
در خود جای نخواهد داد
وسواس دوست داشتن
مرا به یاد ماهی قرمزی می اندازد
که در آب های تنگ بلور
به آرامی
خواب رفته است
یک روز
یک روز ماهی قرمز
سکته خواهد کرد
و دستی ماهی قرمز را
که دیگر نه ماهی ست
و نه قرمز
از پنجره به باغ
پرتاب خواهد کرد

کیومرث منشی زاده


Nader - نادر | 13 comments چقدر ظریف و زیباست۰


message 4: by Mina (new)

Mina | 18 comments لذت بردم


message 5: by لیلا (new)

لیلا (leila_shoghi2000) سلام."یک روز
یک روز ماهی قرمز
سکته خواهد کرد
و دستی ماهی قرمز را
که دیگر نه ماهی ست
و نه قرمز
از پنجره به باغ
پرتاب خواهد کرد"
این قسمتش واقعا جالب بود


message 6: by Elham (new)

Elham | 1 comments شعر زیبایی بود .لذت بردم


back to top