دلم برای تک تک شما تنگ است یادم نیست کی، کجا، چرا این شماره خط خورده است. به من از گفت و گوی گریه اجازه میدهند فقط از احتمال سکوت سخن بگویم، من دلم برای کلماتی از جنس روشن بوسه لک زده است. چمدانهامان بسته راهمان دور و مسافرانمان که غریب! عجیبتر این که در انتهای بیداری همه ما به طرز غریبی شبیه یکدیگریم. من میخواهم از همین موضوع ساده بگویم اما به من از گفت و گوی گریه... چرا؟ چقدر غمگین میخواند این مسافر غریب، منظورش از احتمال سکوت را نمیفهمم اما جور عجیبی غمگین و خطخورده میخوانَد. هنوز هم این دفترچه تلفن پر از شماره کسانیست که دیگر از خوابهای ما رفتهاند. چمدانهای بسته راههای دور مسافران نیامده!
دلم برای تک تک شما تنگ است
یادم نیست کی، کجا، چرا این شماره خط خورده است.
به من از گفت و گوی گریه اجازه میدهند
فقط از احتمال سکوت سخن بگویم،
من دلم برای کلماتی از جنس روشن بوسه لک زده است.
چمدانهامان بسته
راهمان دور و
مسافرانمان که غریب!
عجیبتر این که در انتهای بیداری
همه ما به طرز غریبی شبیه یکدیگریم.
من میخواهم از همین موضوع ساده بگویم
اما به من از گفت و گوی گریه... چرا؟
چقدر غمگین میخواند این مسافر غریب،
منظورش از احتمال سکوت را نمیفهمم
اما جور عجیبی غمگین و خطخورده میخوانَد.
هنوز هم این دفترچه تلفن
پر از شماره کسانیست
که دیگر از خوابهای ما رفتهاند.
چمدانهای بسته
راههای دور
مسافران نیامده!
«سید علی صالحی»۰