انجمن شعر discussion

29 views
شعر و شاعر > این شعر را شلیک کن / آریامن احمدی

Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Azade, Hazemizade (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
یک کلمه توی دست‌ام جامانده

یک كلمه‌ دارد جایی منفجر می‌شود...



یکی چیزی بگوید!



- بوي انقلاب مي‌دهم

بوي كتاب‌هايي كه در پياده‌رو، ممنوع مي‌شوند



- کلمه‌یی میان دست‌هایم داغ می‌شود!

یکی چیزی می‌گوید:



وقتي توی اين شعر عاشق‌ام می‌‌شوي

گم می‌شوم لابه‌لاي اين كلمات

كه تمام عصرهاي ولي عصر را دويده بودم‌شان

تا یک چای به سبک انگلیسی...



امروز سه‌شنبه‌ است

و صدایی مدام در من پرسه می‌زند:

مرا به جنگ بشوران!



مي‌خواهد انقلاب شود

آن‌قدر كه تمام كتاب‌هاي دنيا سرم بریزد

تا تو را نفس بكشم



بگو: به كدام سمت مي‌روي، باد؟!

مي‌خواهم روي شانه‌هاي تو تكيه‌گاهي شوم

گاه شكل بادبادكي توی دست‌هاي كودكيِ شهر

که ماه را از شعرهاي شيمبورسكا بدزدم

و سنجاق كنم روي سطری از موهات

تا... تا... تاب بخوري/ و هی پُزش را بدهی





- اين هیجان را از من نگير، دختر!



بگو روي نبض ساعتي كه پر از خرگوش

خواب مي‌خورد بر سرانگشتان‌ات

گاه شکل پرنده‌یی در قفس...

- نفس بكش!

- نفس بكش!

- بيش‌تر...



می‌خواهم این شعر انقلاب شود با پیاده‌روهاش/ که پر از ممنوعه شده

و تو یک‌ریز التماس کنی کتابی را که شاعرش را نمی‌شناسی



- نفس بکش!

نفس بکش!

بیش‌تر...

نمي‌خواهم حراج شوم روی سطرهای این شعر

و تکه تکه بالا بیفتم توی خوابی که مرا تا سالخوردگی می‌برد...



- خسته‌یی، بخواب پسرم!



اين سطر جا مانده از قبل

اين خيابان عريض

که راه مي‌‌رود روی من...



دوست‌اش دارم آن‌جا كه شمس‌العماره تا چشم‌هاي تو رفته

آن‌قدر كه موهايت می‌ريزد روی دنیا

و باد را با خود ببرد‌



مرا به جنگ بشوران!

مي‌خواهم اين كلمه را به صُلابه بكشم



- شعرت سنگین شده، شاعر!

دست‌های شهر زخمی ست!



وحشي از من هم نمي‌گذرد

اين شعر را شليك كن!





تهران: 17 اسفند 89


back to top