Top Paragraphs discussion
نحلودیا آدرین گراندی
date
newest »

message 1:
by
Nazanin
(last edited Aug 25, 2016 02:05PM)
(new)
Dec 02, 2007 03:06AM

reply
|
flag

همه ما شنا كردن بلديم، فقط بايد باور كنيم
اين حرف شما درست شيه بچه هايي كه به اين گروهاي ترك اعتياد مي روند
آنها معتقدند كه تنها براي بيست و چهار ساعت پاك باشند
بيست و چهار ساعت بعدي را خدا بزرگ است
آنها هر روز براي بيست و چهار ساعت با اعتياد مي جنگند
آنها معتقدند كه تنها براي بيست و چهار ساعت پاك باشند
بيست و چهار ساعت بعدي را خدا بزرگ است
آنها هر روز براي بيست و چهار ساعت با اعتياد مي جنگند

منظور من از دل سپردن به جريان زندگي و كم كردن سركشي، اين نيست كه مثل معتادان يك سره تسليم بيشيم و دست از تلاش بشوييم و به قول حافظ
"چون كه تقديرچنين است، چه تدبير كنيم."
براي اين كه بذاريم هر روز رويايي باور نكردني و بهانه اي حيات بخشيدني باشه، اول از همه بايد آن روز را دريابيم و با آن مدارا كنيم و اگر خودمون، اطرافمون و زندگي كه در كنار ما، در ما جريان داره رو درك كنيم، ببنيم و هر روز تازه تازه نگاه كنيم نه فقط از توي قاب تصاويركهنه ذهنمون و بشنويم صداها رو و درك كنيم نشانه ها رو و به قول سهراب حس كنيم نبض حيات را، آرام و محكم تر گام برمي داريم در راهي كه مي خواهيم، نه همچون كوري كه در تاريكي از صداي دزدي ترسيده و چوب دستش را در هوا مي چرخاند و هوا را مي زند و خيلي زود خسته، نااميد، بي انرژي تسليم غارت شدن مي شود.
به جاي اين همه سركشي و مقاومت در برابر زندگي ، خانواده، حتي خودمون، اين همه ساز ناهمگون زدن كه "اين منم" و من مي خوام به راه خود بروم، كه به خدا اين آدم ها زودتر از هركس ديگري بعد از مدتي چون همان كور خسته و نااميد تسليم راه و مكتب ديگران مي شوند، بايد دل سپرد به جريان زندگي و وقتي جزيي از آن شدي، وقتي ديدي و شنيدي آنگاه مي تواني خودت باشي و باش. مگر نمي خواستي كسي، جرياني باشي توفنده و هدايت كننده؛ حالا هستي، به هر جهت كه مي خواهي برو و موج ها در پس تو مي آيند.
ولي مجيد جون متاسفانه ذهن ايراني هميشه به دنبال راه ميان بر و آسونه. و چه راهي آسان تر از اين كه كار خودمون رو بكنيم و به هيچ نظم و اصولي پايبند نباشيم به اين بهانه كه پايبند اصول خودمانيم. و هيچ وقت تابع "ما" نباشيم چون "من" بودن برامون مهم تره. و چه قدر پرشده همه جا ازهمين "من هاي" پراكننده و پوچ كه دوزار نمي ارزند.
براي اين كه از همه چارچوب ها و قيد ها رها بشيم بايد اول به يك سري محدوديت هايي تن بديم. وقتي مي گم سركشي و مقاومت نكنيم و كم كنيم منظورم همين دست و پا زدن هاي الكي و كوركورانه است، كه تنها منطقش حفظ يك غروربي منطق است.
فقط يك ضدقهرمان مي تونه اين چارچوب ها رو بشكنه، و چاره اي نداره جز اين كه توي همين محدوديت ها اول قهرمان بشه. چون تا پذيرفته نشي نمي توني تغيير بدي و تا نپذيري پذيرفته نمي شي. متاسفانه همه از اول مي خوان به اين جمله دانته عمل كنن: "اگه مي توني خلاف جهت آب شنا كن، چرا كه هر ماهي مرده اي مي تونه در جهت آب حركت كنه." ولي ما معمولا قبل از اين كه به اندازه كافي آگاه و قوي بشيم اين كار رو مي كنيم، بهمين خاطر هم قبل از اين كه بتونيم خلاف جهت آب شنا كنيم، غرق مي شيم
Books mentioned in this topic
War in Heaven (other topics)The Hobbit, or There and Back Again (other topics)