Mostafa Azizi

Mostafa Azizi’s Followers (27)

member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
اشکان نیری
182 books | 129 friends

Parastoo
1,135 books | 109 friends

Elham
556 books | 70 friends

Hesam
801 books | 673 friends

Saturnus
4,730 books | 2,322 friends

Maryam ...
428 books | 231 friends

Kimberl...
4,440 books | 1,949 friends

Sara Alaee
851 books | 583 friends

More friends…

Mostafa Azizi

Goodreads Author


Born
in Arak, Iran
Twitter

Member Since
January 2008

URL


Mostafa Azizi hasn't written any blog posts yet.

Average rating: 3.24 · 38 ratings · 7 reviews · 5 distinct works
من ریموند کارور هستم

by
3.33 avg rating — 30 ratings — published 2010
Rate this book
Clear rating
روزگار شیرین

by
3.20 avg rating — 5 ratings — published 2017
Rate this book
Clear rating
عاشقانه‌های شمردنی

2.33 avg rating — 3 ratings
Rate this book
Clear rating
Cryptographie: De l'histoir...

by
0.00 avg rating — 0 ratings
Rate this book
Clear rating
TVC 80. Cryptographie : de ...

by
0.00 avg rating — 0 ratings
Rate this book
Clear rating
More books by Mostafa Azizi…
ماجراهای سرزمین ن...
Rate this book
Clear rating

 

Mostafa’s Recent Updates

Mostafa Azizi has read
بر فراز خلیج فارس by محسن نجات حسینی
Rate this book
Clear rating
Mostafa Azizi has read
ایران بین دو انقلاب by Ervand Abrahamian
Rate this book
Clear rating
Mostafa Azizi has read
کتاب جمعه سال اول شماره ۱ by احمد شاملو
Rate this book
Clear rating
Mostafa Azizi has read
گیل گمش by Anonymous
Rate this book
Clear rating
Mostafa Azizi has read
مربای شیرین by Houshang Moradi Kermani
Rate this book
Clear rating
Mostafa Azizi has read
مهمان مامان by Houshang Moradi Kermani
Rate this book
Clear rating
Mostafa Azizi has read
خاطره‌ای در درونم است by Anna Akhmatova
Rate this book
Clear rating
Mostafa Azizi has read
A Portrait of the Artist as a Young Man by James Joyce
Rate this book
Clear rating
Mostafa Azizi has read
حکایت عشقی بی‌قاف بی‌شین بی‌نقطه by مصطفی مستور
Rate this book
Clear rating
Mostafa Azizi has read
راز داوینچی by Dan    Brown
Rate this book
Clear rating
More of Mostafa's books…
احمد شاملو
“همه
لرزش دست و دلم
از آن بود که
که عشق
پناهی گردد،
پروازی نه
گریز گاهی گردد.

ای عشق ای عشق
چهره آبیت پیدا نیست
***
و خنکای مرحمی
بر شعله زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون

ای عشق ای عشق
چهره سرخت پیدا نیست.
***
غبار تیره تسکینی
بر حضور ِ وهن
و دنج ِ رهائی
بر گریز حضور.
سیاهی
بر آرامش آبی
و سبزه برگچه
بر ارغوان
ای عشق ای عشق
رنگ آشنایت
پیدا نیست”
احمد شاملو / Ahmad Shamlou

احمد شاملو
“مرگ را ديده‌ام من.



در ديدار غمناك،

من مرگ را به دست

سوده‌ام.



من مرگ را زيسته‌ام

با آوازي غمناك

غمناك

و به عمري سخت دراز و سخت فرساينده”
احمد شاملو

احمد شاملو
“کوه از نخستین سنگ آغاز می شود و انسان از نخستین درد”
احمد شاملو

احمد شاملو
“در مدرسه
آموزگار
کدام دختر است
که شو می‌کند به باد؟

کودک
دختر همهٔ هوس‌ها.

آموزگار
باد، به‌اش
چشم روشنی چه می‌دهد؟

کودک
دستهٔ ورق‌های بازی
و گردبادهای طلائی را.

آموزگار
دختر در عوض
به او چه می‌دهد؟

کودک
دلکِ بی‌شیله پیله‌اش را.

آموزگار
دخترک
اسمش چیست؟

کودک
اسمش دیگر از اسرار است!

[پنجرهٔ مدرسه، پرده‌ئی از ستارها دارد]

لورکا، فدریکو گارسیا. «فدریکو گارسیا لورکا». همچون کوچه‌ئی بی‌انتها. ترجمهٔ احمد شاملو. چاپ سوم، تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۷۴،”
احمد شاملو
tags: شعر

William Shakespeare
“هملت: من افیلیا را دوست می‌داشتم. اگر محبت چهل هزار برادر را روی هم می‌گذاشتید با عشق من برابری نمی‌کرد. (به لایرتیس –برادر افیلیا) تو برای خاطر او چه کارهایی حاضر هستی بکنی؟
کلادیوس: لایرتیس، او دیوانه است.
گرترود: شما را به خدا، راحت‌اش بگذارید.
هملت: بگو ببینم. اشک می‌ریزی؟ می‌جنگی؟ گرسنه‌گی می‌کشی؟ بدن خودت را پاره پاره می‌کنی؟ زهر می‌نوشی؟ نهنگ می‌خوری؟ من هم حاضرم همه این کارها را بکنم. آمده‌ای اینجا شیون بکنی! خودت را در گور می‌اندازی که بیش از من اظهار تالم کرده باشی؟ خودت را پهلوی او زنده به گور می‌کنی؟ من هم می‌کنم. سخن از کوه می‌گویی؟ بگو بیایند روی من و اُفیلیا میلیون‌ها پیمانه خاک بریزند چنانکه قُله‌ی کوه مزار ما جرم سوزان خورشید را بخراشد، و کوه اوسا در مقابل آن مانند خاکی بر چهره‌ی زمین بیش‌تر نباشد. ها! اگر تو بخواهی پریشان بافی کنی من بیش از تو پریشان خواهم گفت.
هملت، پرده‌ی پنجم، صحنه‌ی اول ترجمه‌ی مسعود فرزاد”
William Shakespeare
tags: love

6471 Anahita — 135 members — last activity Feb 03, 2015 11:14AM
Woman's traits and relations {Anahita "meaning unstained, clean and innocent" is Goddess of water,fertility, greens and plants.She is the deification ...more
5085 داستان كوتاه — 3327 members — last activity Aug 13, 2025 09:15AM
گروهي براي علاقمندان به داستان كوتاه اينجا گرد هم اومديم تا داستان بخونيم ، داستان بنويسيم ، با هم حرف بزنيم و حداقل چند دقيقه دلمشغولي هاي بي انتها ...more
6484 گواش — 21 members — last activity Feb 04, 2010 06:22AM
حرفه: داستان نویس عضویت در گروه گواش تنها برای کسانی که قادر به شرکت در داستان خوانی ها هستند مجاز است. برای کسب اطلاعات بیشتر به آدرس زیر مراجعه کنید ...more
7666 از دل نرفته ها — 269 members — last activity Dec 06, 2023 01:51AM
مجلاتی که روزها و ماه ها و سال ها ی عمرمان را رنگ و معنی داده اند ولی افسوس که زیر شلاق سرکوب و استبداد و سانسور شهید شده اند و به یاد روزنامه نگاران ...more
7536 شهروند امروز — 142 members — last activity Sep 11, 2009 07:54PM
محلی برای گفت‌وگو و تضارب آرا پیرامون مطالب هفته‌نامه وزین "شهروند امروز"؛ به خصوص پرونده‌های پیرامون کتاب، نویسنده‌ها و البته سایر موضوعات پیرامون ان ...more
102372 Literary Award Winners Fiction Book Club — 1067 members — last activity Sep 03, 2025 07:40AM
Literary Award Winners Fiction Book Club is dedicated to reading award winning adult fiction books published in English from the four major awards org ...more
1289 احمد شاملو — 47 members — last activity Sep 01, 2009 06:41AM
به نو کردن ماه بر بام شدم با عقیق و سبزه وآینه داسی سرد بر آسمان گذشت که پرواز کبوتر ممنوع است ....
4497 (milan kundera) میلان کوندرا — 148 members — last activity Feb 23, 2011 12:26PM
کوندرا کاوشگر هستی است ودر این راه اهمیت ونقش رمان را بس عظیم میداند او در ارزوی ان است که رمان زندگی را پیوسته روشنایی بخشد واز انسان در برابر فراموش ...more
27468 انقلاب سبز — 80 members — last activity Aug 29, 2010 07:40AM
هر انقلاب با یک پشتوانه فکری و با یک سری اهداف ایجاد می شود و انقلاب ما با پشتوانه اعتقادی و فکری و هدف ایران آزاد و آباد و ... تشکیل شده است پس زند ...more
24351 نمایش — 122 members — last activity Jul 30, 2012 12:48AM
گروهی برای دوستداران نمایش و نمایشنامه و نمایشنامه نویسی
More of Mostafa’s groups…



Comments (showing 1-14)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 14: by Essi

Essi Michael سلام دوست عزیز
خوشبختم درخواست دوستيم رو قبول کرديد
اميدوارم به اتفاق دوستان براي هم مفيد باشيم
هميشه شاداب باشيد
وزندگيتون سرسبز


bayan درود
ممنون از اینکه دعوتم رو پذیرفتین


message 12: by Mostafa

Mostafa Azizi سپاس بر شما!
جالب است در گودریدز متوجه شدم!


message 11: by Shokooh

Shokooh ghorban khieli tabrik migam,ishala jaeezie nahaia :)


message 10: by Leila

Leila سلام استاد
دلمون که اجازه هست تنگ بشه؟
جاتون خیلی خالیه


Shokooh ghorban che konim ba jay khalie shoma?????


message 8: by Leila

Leila سلام
جاتون خالی بود
این هفته من درباره زبان باغ های شنی حرف می زنم
میاین دیگه؟ کتابم بخونید لطفا. من هنوز یه نمه خشمگینم
:))


میلاد صادقی سلام. اگه دیدیم سرده می ندازیمش خونه ی یکی از بچه ها.


میلاد صادقی salam. adrese weblog e guash hast:
www.guash-group.blogsky.com


message 5: by Mina

Mina سلام اینم آدرس بلاگ گروه»http://www.g-group.blogsky.com/


message 4: by Mina

Mina سلام:) می خواستم یاد آوری کنم که داستانی که هفته ی بعد در جلسه می خواین بخونید رو برام ای میل بزنین.
ممنون



Ramin_lion ساختمان كافه و هتل نادري تهران، محل تجمع روشنفکران و هنرمندان چند دهه پيش ايران، در فهرست آثار ملي قرار گرفت، ايسنا
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس فرهنگ و ادب - ميراث فرهنگي
ساختمان كافه و هتل نادري تهران به شماره ثبت 10446 در فهرست آثار ملي ايران قرار گرفت.
در سال 1307 يكي از نخستين مجموعه‌هاي تفريحي به سبك غربي در خيابان نادري (جمهوري فعلي) تأسيس و افتتاح گرديد. اين مجموعه شامل هتل، كافه و قنادي بود. معماري اين مجموعه نيز همانند كاربري آن، متأثر از نمونه‌هاي غربي بود و در اين معماري التقاطي، در كنار محور تقارن عمودي و استفاده از مصالح بومي نظير آجر، از تراسهايي گشوده رو به خيابان كه نشانگر برونگرا بودن يك مجموعه مي‌باشد استفاده شده بود و گشايش اين مجموعه با معماري و عملكرد خاص آن تأثيرات شگرفي در جريانات روشنفكري دهه‌هاي دوم و سوم قرن معاصر (سال‌هاي 1310 تا 1330) گذاشت.
به گزارش گروه دريافت خبر ايسنا، اين مجموعه در آن زمان هتل - رستوران نادري نام داشت كه بعدها به دليل ويژگي‌ها و اهميت خاص كافه‌ي آن، به كافه‌ي نادري شهرت پيدا كرد. محلي كه صادق هدايت، بزرگ علوي، مجتبي مينوي و بسياري ديگر از بزرگان هنر، ادب و فرهنگهاي اين مرز و بوم شبهاي بسياري را در آن به بحث و مجادله گذراندند.
در دهه‌ي 50 به دلايلي نامعلوم مجموعه‌ي نادري در آتش سوخت، اين سرنوشت مي‌توانست براي هر مجموعه تفريحي ديگر، در حكم پايان زندگي آن باشد؛ اما اهميت كافه‌ي نادري كه در آن زمان پاتوق افرادي نظير جلال آل‌احمد و فروغ فرخزاد بود و همچنين نياز كليت جامعه به فضاهايي اين چنين، مانع از آن شد كه كافه‌ي نادري صرفاً به خاطره‌اي بدل شود و بدين سبب بازسازي مجموعه با شكل و شمايل مدرن صورت گرفت.
مجموعه‌ي هتل و كافه‌ي نادري داراي دو دسترسي از خيابان جمهوري است كه در ميان اين دو ورودي جداگانه‌اي به هتل و كافه، قنادي نادري قرار گرفته است. بعد از ورود به ساختمان از در هتل در طبقه‌ي همكف لابي بزرگي قرار دارد و در طبق دوم اتاق‌هاي متعدد هتل در دو سمت راهرو به عنوان فضايي ارتباط‌دهنده قرار گرفته‌اند كه الگويي خطي به دست مي‌دهند. كافه به دو بخش تقسيم مي‌شود. يكي فضاي اصلي كافه كه در مركز مجموعه قرار گرفته كه به عنوان رستوران مورد استفاده قرار مي‌گيرد و حياط باغي است با آبنمايي در ميانه و پوشيده از درختاني سرسبز كه سني كوچك در گوشه‌اي از‌ آن قرار گرفته است. نماي اصلي مجموعه متقارن است؛ گو اينكه ديگر از قوسهاي قديمي چيزي به چشم نمي‌خورد و بنا مطابق معماري دوره‌ي مدرنيسم تغيير يافته و پنجره‌هاي ساده و مستطيل شكل كل نما را پوشش مي‌دهند.
اين بنا كه كاربري اوليه خود را به عنوان هتل و كافه رستوران حفظ كرده است در حال حاضر در اختيار سازمان اقتصادي كوثر وابسته به بنياد شهيد انقلاب اسلامي است



Ramin_lion در 21 خرداد سال 1346 براي اولين بار کلمه ي ((کاريکلماتور)) در مجله خوشه به کار رفت و احمد شاملو، شاعر معاصر اين نام را بر سياق ((کاريکلماتور)) از ترکيبي از ((کاري + کلمات + ور)) ساخت و آن را به نوشته هاي پرويز شاپور (1302-1378) اطلاق کرد. بدين قصد که همان کاري که يک کاريکاتور در عالم نقاشي مي کند، شاپور، در حوزه ي کلمات زبان انجام مي دهد.
از پرويز شاپور شش کاريکلماتور منتشر شد و طرحهاي او نيز در کتابهاي فانتزي سنجاق قفلي و تفريح نامه به چاپ رسيد.
کاريکلماتور شاپور، نمودار نشر موجز طنزآميز است که با سنجيدگي بسيار، نکته يا نکته هاي تفکر انگيز و گاهي انتقاد آميز و حتي شاعرانه اي را در ايجاز کامل مطرح مي کند و در عين حال که لبخندي طنز آميز بر لب مي نشاند، خواننده را در دنيايي از زيبايي و ابهام و سوال و واقعيتهاي تلخ فرو مي برد.
پرويز شاپور در ميان طنزنويسان، شاعران و کاريکاتوريست هاي ايراني يک استثنا است. شاپور موجودي است بسيار خسيس (!) شايد حوصله ي توضيح دادن ندارد و شايد هم از زدن حرف اضافه بدش مي آيد و به همين دليل است که در کاريکاتورها و کاريکلماتورهايش نهايت خست را در استفاده از خط و کلمه به خرج ميدهد و شايد هم از اين روست که او را دوست داريم، چون قدر عافيت ((اجمال)) پرويز شاپور را در روزگار مصيبت ((ورّاج))هايي که حرفي براي گفتن ندارند، مي فهميم:
شير باغ وحش چکه مي کرد.
در خشک سالي آب از آب تکان نمي خورد.
چشم اقيانوس آب آورد.
سيفون زندگي را کشيدم.
با نگاهت قلبم را چراغاني مي کنم.
ماهي در آب محبوس است.
بشر در شبانه روز زنداني است.
چون حوصله خودکشي ندارم، زندگي ميکنم.
مرگ به فاجعه ي تولدم خاتمه داد.
گل، حمام شبنم گرفت
آسمان درشت ترين چشمان آبي را دارد.
يخچال گل يخ به سينه اش زده بود.
آرزو مي کنم برخي افراد هميشه مشغول خوردن باشند تا فرصت حرف زدن را پيدا نکنند.
معمولا افرادي که فکر ندارند سعي مي کنند فکرشان را به آدم تحميل کنند.
وقتي به کسي زخم زبان مي زنم بلافاصله در صدد پانسمان بر مي آيم.
تمام مردم دنيا به يک زبان سکوت مي کنند.
امروز، بالاي جسد ديروز اشک مي ريخت.
آدم خودخواه يک عمر با و دسته گل انتظار خودش را ميکشد.
کسي که خودکشي مي کند به مرگ نياز مبرم دارد.
پرنده سعي مي کرد طوري بايستد که لااقل سايه اش خارج از قفس بيفتد.
پرندگاني که داخل قفس دست به جفتگيري مي زنند به آزاي جوجه هايشان بي علاقه هستند.
به عقيده گيوتين سر آدم زيادي است.
به يادم ندارم نابينايي به من تنه زده باشد.
افرادي که پوست موز را روي زمين به اندازد با شخصي خاصي دشمني ندارند.
روي پل صراط پوسته مور انداختم.
در بچگي هر وقت دستم به زنگ در منزل نمي رسيد روي کله خودم مي پريدم و زنگ را به صدا در مي آوردم.




Ramin_lion درود
از اينكه مرا سزاوار دوستي دانستيد ؛ سپاسگزارم
همواره شاد و سرافراز باشید
بدرود



back to top