YA readers (Percy3 Group) discussion

The Exiled Queen (Seven Realms, #2)
This topic is about The Exiled Queen
14 views
بوک کلاب (بخش انگلیسی) > دومین دور کتابخوانی انگلیسی The Exiled Queen

Comments Showing 1-24 of 24 (24 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

Reihane | 145 comments Mod
دومین دور کتابخوانی انگلیسی
برای خوندن جلد دوم مجموعه
seven Realms
با عنوان
Exiled Queen
اثر
Cinda Williams Chima
از فردا شروع می شه.


message 2: by [deleted user] (last edited Aug 07, 2013 07:12AM) (new)

سلام!!
خب تازه تموم کردم. واقعا شاکی شدم که اولین اسم کتاب اسم مک گیلن بود :| ولی خب اتفاقات فصل یک رو می شد حدس زد چون تقریبا معلوم بود مک گیلن برای بایار کار میکنه. ولی چیز جالبش این بود که هان واقعا به لرد بایار آسیب جدی ای رسونده بود که اونا اینطوری دنبالش بودن. اون آخرش هم با اینکه مطمئن بودم کشتن به این راحتی از باباش بر میاد، یه کم غافلگیر شدم وقتی دیدم میخا هم قاتل خونسردیه. یه کم احساسات بیشتر ازش انتظار داشتم واقعا.
توی فصل دوم از اینکه هان و دنسر خوشحال و خندان دارن میرن خوشم اومد. واقعا یه کم کمبود طنز داشت این کتاب که امیدوارم برطرف بشه با این وضع. فیونا هم نشون داد که واقعا بایاره :دی
ولی هنوز کار هان رو درک نمی کنم. قبول که عصبانی بود، ولی خب....
رایسا رو ازش انتظار بیشتری دارم؛ نسبت به کارایی که الان داره می کنه. البته خب اون توی یه قصر بزرگ شده که همه بهش توجه می کردن و کسی دست رد به سینه ش نمی زده. ولی ازش انتظار داشتم یه کم بهتر رفتار کنه. اعصابم هم از دست برد خورد شد واقعا. شده مرید بی چون و چرای اون. هوووم...
فصل چهارم هم خوشم اومد ازش، شاید تیکه هاش خیلی بامزه نبود ولی اینقدر که کمیابه واقعا بهش می خندیدم :دی اون تیکه فاحشه های شیطان خیلی بامزه بود :دی:دی
آخرین کسی که منم انتظار داشتم اونجا باشه کت بود. آخه کت؟ کت؟ :دی
ولی خب معلوم شد بایار ول نکرده و در به در دنبال هانه.
فصل پنج هم همون حرفای کتاب قبل رو میزد. ملکه بیخیاله، از هیچی خبر نداره، رایسا داره از خودش شجاعت نشون میده و اینا :دی
فصل شیش و هفت هموناییه که دوست داشتم، فصلای هان... نظر خاصی هم ندارم.
واقعا کنجکاوم ببینم زمان دیدار هان و رایسا چی میشه. چون توی خلاصه نوشته بود که یه کراس اور حتما در کار هست. اینطور که آمون می گفت مدرسه جادوگری یه ور رودخونه ست و نظامی اونور دیگه، پس شانس ملاقاتشون خیلی کم میشه. احتمال میدم قبل از ملاقات رایسا و هان، هان و میخا و فیونا یه ملاقاتی داشته باشن. وبی صبرانه منتظرشم!!!
نمی دونم کت می خواد چی کار کنه این وسط، ولی یه حسی بهم میگه نقشی رو ایفا می کنه...
مخصوصا کنجکاویم الان که فصل یازده رو می بینم و هان و دنسر و کت رسیدن خیلی بیشتره.
+ اصلا اون تیکه که به هان گفت حداقل تو مثل بعضیا هر چی داشتی رو نیوردی، هان هم فکر کرد اشتباه می کنی، این همه چیزیه که دارم کاملا تحت تاثیر قرار گرفتم :دی
فصل یازده مخصوصا آخرش عالی بود. اصلا از ضایع شدن میخا لذت می بردم! فقط رابطه کت و میخا رو نگرفتم...
فصل دوازده هم نسبتا شک و تردیدمو بر طرف کرد. احتمالا یه احساسی بین رایسا و هان هست. احتمالا هم دو طرفه :دی ولی خب غیر ممکنه...
سیزده هم... خب این جناب آقای توی رویا خیلی مشکوکه. من نگران هانم که بخواد بهش جیزایی رو یاد بده که نباید انجام بده...
وای خدایا =)) فصل بعد =)) فیونا؟ هان؟ من مرده بودم از خنده =)) یعنی فیونا منظور خاصی داره؟ نمی تونم باور کنم آخه!!
این کسی که میخواست هان و دنسر بمیرن کیه؟
فصل پونزده هم چیز قابل توجهی نداشتش...
فعلا برای امروز بسه :دی


message 3: by [deleted user] (new)

همینطوری شروع کردم یهو دیدم وسط فصل پونزده ام! :دی
ولی واقعا با اینکه تقریبا نصف کتاب تموم شده هنوز اتفاقی نیوفتاده که بخوام بگم ماجرای اصلیه ولی هر چی بخواد بشه صد در صد به ملاقات هان و ریسا ، و اون استاد مرموز توی عالم رویا هم مربوطه.


message 4: by [deleted user] (new)

اممم... یعنی هر وقت اسم ابلارد رو می بینم بی اختیار می زنم زیر خنده. دست خودم نیست اصلا:دی
خب اولین تلاش جناب بایار شکست خورد. به نظرم این باعث می شه هان به پیشنهاد اون استاده فکر کنه حداقل.
توی دفتر ابلارد... خب، به نظر میاد آدم جالبیه، ولی خب جادوگره، و یکی از جادگراییه که با کلن مخالفن.
از این خیلی بدم میاد هر کی میخواد از هان استفاده کنه. اول مادر النا، حالا هم این ابلارد.
فقط موضوع اینه که هان به النا قول داده در برابر جادوگرا طرف اوناست، و الان به ابلارد گفت در برابر کلن طرف جادوگراست. حالا آخرش چی میشه خدا می دونه :دی
فقط الان به این فکر می کنم که هان می خواد چی کار کنه... هر کاری میکنه امیدوارم به شدت میخا ضایع بشه :دی
توی فصل بعدم تموم شک هام درست از آب در اومد. عاقا من هنوز با این موضوع که یه تصویر درست از هان ندارم مشکل جدی دارم. فقط میدونم نصف بیشتر دخترای این دو تا کتاب عاشقش بودن :دی:دی:دی
خیلی جالبه که میخا حتی با خواهرشم این چیزا رو در میون نمی ذاره، ولی با پسر خاله هاش می ذاره...
همچنان نگران هان و اون استاده هستم....
در مورد دو فصل بعدی رایسا... خب من به شخصه از رمانس مکمل هم بدم میادتو داستانا، هر چقدرم کم باشه. اینا یه کم از استاندارد عادیم میزنه بالا :دی می شد خوندش دیگه. همین.
همچنان نگران هانم. می ترسم این کراو ( درسته؟ ) یه نقشه هایی براش داشته باشه.
همچنان هم نگران فیونا و هانم خیلی خیلی زیاد :دی
هان آدرس رایسا رو گرفت که بره ببیندش، پس همون ملاقاتی که منتظرش بودیم داره می رسه....
بعله.. معلم خصوصی =)) خب خیلی خنده دار بود دیگه... ولی رایسا هانو. دوست داره و بالعکس. آخرش یه چیزی بین این دو تا هست، از این یکی مطمئنم :دی
خوشحالم که ملکه سر عقل اومده و داره پافشاری می کنه...
رایسا هم معلم خوبیه... :دی
خب انگیزه فبونا رو هم فهمیدیم. ایشون انگار از داداشش بدتره :دی
ولی هنوز نمی فهمم چه خبره اونجا...
خب حالا از کراو هم بدم میاد. :دی
ووووااااو! اصلا نامه ی ماریانا رو که خوندم همینطور متعجب خشکم زده بود :دی
+ من می دونستم آخرش یه چیزی بین هان و رایسا میشه :دی
واقعا در مورد بقیه فصلا نظری ندارم. برای بعضی ها هم یادم میره بنویسم. :دی
فصل سی رو که میخوندم به شدت خنده م گرفته بود.:دی مخصوصا اون تیکه آخر که آمون به رایسا گفت هر کاری می کنی عاشقش نشو، و رایسا هم می دونست که خیلی دیره :دی:دی:دی:دی
اینم تا فصل سی... هورا!! :دی

===========
یعنی از اولش می دونستم یه چیزی بین کت و میخا هست... هان گناه داره بیچاره. این همه ماجرا، خیانت هم روش.
دنسر نسبت به هان و اینا خیلی دل رحمه. خب کل زندگیش رو هم توی کمپی گذرونده که جنگ ندارن تقریبا و مادرشم که درمانگره. چرا باید اینا رو تجربه کرده باشه؟ ولی دوست فوق العاده ایه.
اول فصل سی و دو فقط شک هامو نسبت به هویت کراو خیلی خیلی تشدید کرد. ولی آخرش، مخصوصا اون قسمت مکالمه سه نفره شون فوق العاده بود !!!!
+ هر چی دارم فکر می کنم داستان این کتاب چیه به هیچ نتیجه ای نمی رسم. ماجراهای دوستان در مدرسه؟ :دی انتظار بیشتر از اینو داشتم. حتی اگه توی پنج فثل بعدی چیز درست حسابی ای اتفاق بیوفته هم بازم دلخور میشم. میشه شبیه فیلم ایرانیا :دی
کتاب قبل هم همینطور بود تا حدی ولی تقریبا همه جلد های اول همینطورن. نمیشه بهشون ایراد گرفت. ولی حس می کنم همه اینا مقدمه ست. انتظار یه اوج درست و حسابی داشتم که تا آخر فصل سی و دو ندیدم. اتفاقات هیجان انگیر چرا، واقعا وجود داشت، بعضی اتفاقات هم به زور مجبورم میکرد ادامه بدم، ولی تقریبا هیچی نبود.
اینکه توی دو روز دارم تموم میشه بیشتر به خاطر اینه که می خوام زودتر تموم بشه بره، نه اینکه آدرنالین کتاب روم تاثیر گذاشته باشه...
انگار که فصل سی و سه بخواد فقط و فقط منو ضایع کنه، ما جرا تازه شروع شد :| از میخا به شدتتتتتتتتتتتتتتت متنفرم :| ولی هنوزم روی حرفم هستم. این کتاب خیلی یه جوری بود...
خب ماجرای کت و دنسر کاملا قابل پیشبینی بود، در کل میشد در نظر نگرفتش. وقتی که گفت یه دختر کلن اینجاست هم معلوم بود برده، ولی خب همین اومدنش تعجب برانگیزه.
خیلی دوست دارم توی سه فصل آینده یه فصل از رایسا داشته باشیم، ولی شک دارم تا کتاب سوم بخواد حرفی بزنه.
اون اول که هان به رفتار برد با دنسر اشاره کرد، حس کردم اصلا یادم رفته! دنسر خیلی عوض شده بود نسبت به کتاب قبل، و خوب کمی هم ناگهانی.
برد هم هنوز همون برد کتاب یک بود...
+ اون دلیلی که به رید می گفتن
Nightwalker
خیلی باحال بود =))
در تعجبم برد قوه ی تعقل نداره آیا؟ دیگه واقعا داره میره رو اعصابم! بابا تو با دنسر بزرگ شدی! این چه وضع رفتار با دوستاته؟ :|
اصلا انگار این چهار فصل یه ور، سی و سه فصل دیگه هم به ور دیگه. همه ی اتفاقات الان داره میشه...
چرا رایسا بر نگشت اودنز فورد؟ چرا خودش رفت؟ ولی واقعا میخا دوستش داره :دی
اممم... راستش واقعا امیدوارم هان به کمپ نرسه. منظورم اینه که خودش مستقل و بدون زور آوریل و النا و ویلو عمل کنه. اینو ترجیح می دم.
اینم پایان این کتاب :دی
بعدی رو احتمالا به این زودی شروع نکنم.
امیدوارم اونقدر که این یکی تقریبا نا امیدم کرد، نا امید نکنه منو.
احتمالا بهش سه میدم. شایدم یه کم بیشتر....


message 5: by [deleted user] (new)

نظر کلی رو همونجا زدم...
+ الان پست بالایی مو می خونم خنده م میگیره :دی هر دفعه بعد از تموم شدن فصلا میومدم بنویسم هر کدوم نصف خط ، یه خط و اینا شدن :دی


Reihane | 145 comments Mod
نگار یعنی بدبخت شدم من. یعنی تمومش کردی رفت. من هنو صفحات اول کتابم. سعی می کنم این هفته تمومش کنم که هفته دیگه بریم برای کتاب سوم. برام صبر پیشه می کنی یا نه؟؟؟
نظراتت رو نخوندم ترسیدم اسپویل بشه.


message 7: by [deleted user] (new)

Reihaneh wrote: "نگار یعنی بدبخت شدم من. یعنی تمومش کردی رفت. من هنو صفحات اول کتابم. سعی می کنم این هفته تمومش کنم که هفته دیگه بریم برای کتاب سوم. برام صبر پیشه می کنی یا نه؟؟؟
نظراتت رو نخوندم ترسیدم اسپویل بشه."


وقت اضافه س دیگه :دی
بیکار بودم واقعا.
نه زیاد عجله نکن. من منتظرتم بیای (چشمک (
آره نخون کل داستان رو نوشتم تقریبا :دی


Reihane | 145 comments Mod
Negar wrote: "Reihaneh wrote: "نگار یعنی بدبخت شدم من. یعنی تمومش کردی رفت. من هنو صفحات اول کتابم. سعی می کنم این هفته تمومش کنم که هفته دیگه بریم برای کتاب سوم. برام صبر پیشه می کنی یا نه؟؟؟
نظراتت رو نخوندم ..."


خیلی بامرامی
لایک!


Reihane | 145 comments Mod
نگار جون من دارم می رم مسافرت. حداقل ده روز رو که برنامه ریختن بیشتر نشه رو نمی دونم. اما با موبایل سعی می کنم سر بزنم. امروز 10 آگوسته و تا اخر برنامه هم یازده روز فرصت دارم. پس سعی ام رو می کنم توی مسافرت طبق برنامه برم جلو. چون لپ تاپم رو می برم توی خوندن کتاب مشکلی نیست فقط باید وقتش و جاش رو پیدا کنم. خدا کنه یه جایی مثل پشت اون پنجره گیرم بیاد: دی.


message 10: by [deleted user] (new)

Reihaneh wrote: "نگار جون من دارم می رم مسافرت. حداقل ده روز رو که برنامه ریختن بیشتر نشه رو نمی دونم. اما با موبایل سعی می کنم سر بزنم. امروز 10 آگوسته و تا اخر برنامه هم یازده روز فرصت دارم. پس سعی ام رو می کنم ت..."

خوش بگذره... ایشالا یکی پیدا میشه که توی این ده روز بی کتاب نگهت نداره :دی


Reihane | 145 comments Mod
خب پنج فصل اول همین حالا تموم شد.
فصل اول که گیلن و میخا کلن حالم رو گرفتن. اما مشخص شد که هان خوب حال لرد بزرگ رو گرفته و اساسی بهش ضربه زده.
فصل دوم هم جالب بود. این خواهر میخا چه زبر و زرنگه و سریع هان رو شناخت. هان دیونگی کرد که اونطوری از جادو استفاده کرد اما باز نویسنده میخواد که بگه هان خیلی قدرتمنده گر چه نمی دونه چطوری ازش استفاده کنه.
فصل سوم هم با ریسا و آمون بودیم. این دو تا هم خیلی به هم می اومدن اما آمون انتخابش رو کرده. با اون جادو دیگه نمی تونه به ریسا فک کنه. یه جاهایی هم نویسنده خوب لابه لای اتفاقا جادوی آمون برای محافظت از ریسا رو نشون می داد. برد هم یه صحنه وارد ماجرا شد که یادمون ازش نره.
فصل چهارم هم که کت و اون شاهکارش. از هان خوشم اومد که حال اون بابا رو گرفت اما حرف کت هم درسته. هان هر جا می ره همه یه دفعه عاشقش می شن. این ربطی به جادوش داره آیا؟ یا فقط به خاطر زیرکی و خوش تیپی و این جور چیزاست؟
فصل پنجم هم که عاشق ریسا شدم دربست. واقعاً خیلی خوب تونست از پس اوضاع بربیاد.

کلن تا اینجا خیلی داستان اکشن و جذاب بوده. نسبت به کتاب اول اون رکود رو نداره. همه خیلی اکتیو دارن مبارزه می کنن.


Reihane | 145 comments Mod
آقا فصل ده تمومه! هورا!
تا اینجا که خیلی خوب بوده
کلن عاشق ریسا و آمون شدم دربست
طفلی دنسر می دونم با اون مدالیون به مشکل برمی خوره دویست در صد
هان کلن خوش شانسه اما باهوش بودنشم کمک می کنه
کت هم دلم براش می سوزه آخرش به نظرم فدایی این هان می شه برای هیچی! :دی
هنو خبری از میخا و آدم بدای داستان نیست داستان کمی آروم شده


message 13: by [deleted user] (new)

ریحانه با وجود اکشن بودنش که بسیار پسندیدم، واقعا آخر کتاب حس می کردم اطلاعاتی بهم اضافه نشده.
ولی عجب سرعتی داریا :دی


Reihane | 145 comments Mod
خب فصل چهاردهم هم تموم شد!
فقط می تونم بگم به شدت کنجکاوم که سر در بیارم اون یارو توی رویاهای هان کیه؟
این خواهر میخا چه خیالی تو سرشه؟
این رئیس ابلارد دنبال چیه؟ و جادوی سیاه واقعاً می خواد به هان درس بده؟
دنسر بدبختم که اصلن کسی بهش محل نمی ده
از کت توی این فصلا خبری نبود
ریسا و آمونم کار خاصی نکردن به جز بجث سر زنده بودن و نبودن هان:دی به نظر میاد ریسا واقعاً عاشق هان شده!:دی گر چه کی توی این داستان عاشق هان نشده؟؟؟؟!!!!!:دی


Reihane | 145 comments Mod
Negar wrote: "ریحانه با وجود اکشن بودنش که بسیار پسندیدم، واقعا آخر کتاب حس می کردم اطلاعاتی بهم اضافه نشده.
ولی عجب سرعتی داریا :دی"


من اکشن بودنش رو خیلی دوست داشتم کتاب اول این جنبه رو کم داشت این که روی ملکه و لرد بایر هم نرفته جای شکر داره که اصلن نمیشه تحملشون کرد:دی

سرعت شما که بیشتره! چند هفته اس تمومش کردی؟ :دی


message 16: by [deleted user] (new)

Reihaneh wrote: "گر چه کی توی این داستان عاشق هان نشده؟؟؟؟!!!!!:دی"
حرف حساب کلن جواب نداره :دی
وای واقعا خدا رو شکر. مخصوصا این ملکه خیلی رو اعصاب آدمه!!

من اگه قول بدی دعوا نکنی ( خوب نتونستم جلو خودمو بگیرم :گریه:) ادامه دادم مجموعه رو :سوتتت :


Reihane | 145 comments Mod
Negar wrote: "Reihaneh wrote: "گر چه کی توی این داستان عاشق هان نشده؟؟؟؟!!!!!:دی"
حرف حساب کلن جواب نداره :دی
وای واقعا خدا رو شکر. مخصوصا این ملکه خیلی رو اعصاب آدمه!!

من اگه قول بدی دعوا نکنی ( خوب نتونستم ج..."


واو!!!!!
اگه منتظر مونده بودی فک می کردم بی نهایت صبوری
الحق یه بار دیگه ثابت کردی کرم کتابی اساسی:دی
پس بیا برای دور سوم یه مجموعه دیگه رو شروع کنیم
من این یکی رو خودم ادامه می دم
موافقی؟
میای ناهمتا رو بخونیم؟ اونم دو جلدش گویا اومده و جلد سومش هم در حال اومدنه
دو هفته پیشم داشتم توی نت و فرومای کتابخوونی قدم می زدم:دی خوندم کتاب اندر گیم خیلی طرفدار داره من جلد اول رو خوندم خیلی خوب بود اما ادامه ندادم چون وسط تحویل پروژه های دانشگاه بود. اونم به نظرم خوبه
قانون اول هم خیلیتعریف شنیدم همونی که شما معرفیش کرده بود اونم گزینه خوبی به نظر میاد
برای خوندن همه ی اینا یه پایه می خوام:دی
خودتم کتاب معرفی کن که برای هفته بعد شروع کنیم


message 18: by [deleted user] (new)

باور کن صبر کرده بودما :دی یه بار اتفاقی چند فصل اول کتاب سه رو خوندم، نتونستم جلو خودمو بگیرم رفتم تا آخرش :دی
نه تو به خوندنت ادامه بده. من منتظرم :چشمک:
الانم خودم به شدت مشغولم، اتفاقی نمیوفته :دی

راستش می خواستم ناهمنتا رو بخونم ولی قصد دارم صبر کنم جلد سه بیاد. می ترسم زودتر از اومدنش این دو تا جلد رو تموم کنیم و تو کفش بمونیم :دی
اندر گیم رو قصد دارم حما بخونمش. نوامبر فیلمش میاد و از اونجایی که نمی خوام فیلمو اول دیده باشم کتاب رو حتما تا اون موقع می خونم. اگه پایه ای که اینو میشه خوند.
+ البته ترجمه شده، ولی فقط جلد یکش و فکر کنم با قیمت حدود دوازده تومن :سوووت : من فکر می کنم انگلیسی رو بخونم به صرفه تر باشه، چون از نثرشم خیلی تعریف دیدم.

قانون اول هم یکی باید بیاد منو تشویق کنه ادامه بدم. خیلی براش مشتاقم ولی نمی دونم چرا نمیشه :دی

حالا تا تموم شدن این مجموعه صبر می کنیم :چشمک.


message 19: by [deleted user] (new)

به نظرم تا من کتاب یک اندر گیم رو تموم می کنم، تو هم میرسی که این مجموعه رو تموم کنی، نه؟


Reihane | 145 comments Mod
Negar wrote: "به نظرم تا من کتاب یک اندر گیم رو تموم می کنم، تو هم میرسی که این مجموعه رو تموم کنی، نه؟"

آره فک کنم بتونم دو هفته ای این مجموعه رو تموم کنم. :دی
نو اندر رو خیلی خیلی آروم بخون:دی
اما اندر گیم خیلی کتاب فوق العاده ای
سبک نوشتاری اش جدیده و مهیج


Reihane | 145 comments Mod
الان این جلد دوم رو تموم کردم
این مرده کلاغ توی رویاهای هان کی بود؟ هیچ سرنخی برای ردگیری اش نیست اما فک کنم اون شوهر دوم هانلیا باشه همون که توی حاشیه کمپ ویلو زندگی می کرد. چون گفت در مورد جادو خیلی می دونه اما جادو توی خونش نیست

فیونا گفت که مدالیون هان نفرین شده اس. اینم من رو ترسونده حسابی.

چرا وقتی میخا رایسا رو گیر انداخت آمون از روی جادوی بینشون متوجه نشده بود که رایسا توی خطره؟ فک کنم اینجا نویسنده یه کمی سوتی داده. جداقل می تونست بگه پیداش نکرده یعنی جس کرده اما دنبالش گشته و نتونسته پیداش کنه

میخا خیلی دوگانه رفتار می کنه معلوم نیست چی تو سرشه

فیونا هم خیلی مرموزه

از کت خوشم اومد. دنسرم به نظرم خیلی شهصیت دوست داشتنیه

برد شورش رو در آورده بود

هان هم که همه گیرش انداخته بودن و هی با تهدید کاری می کردن حرفاشون گوش کنه اما اونا نمی دونن هان آخرش کار خودش رو می کنه:دی

خدا رو شکر این جلد روی ملکه نرفت اما وقتی نامه رو می خوندم دلم براش سوخت. خب بایارها خیلی قدرتمندن. اما اونم می تونست خیلی زودتر جلوشون رو بگیره


Reihane | 145 comments Mod
“Surround yourselves with trustworthy people,” he said. “If you don’t, all the weaponry and tactics in the world can’t save you.”
“I live in the present,” Han said, “because the future is always chancy. When it comes to being with you, I’m willing to take the risk. Are you?”

I’ve learned that nobody’s going to hand you anything. You don’t get what you don’t go after.

she thought of people as being sorted into lots—good and bad, brave and cowardly. Now she realized that there were bits of both in most people—and which elements prevailed often depended on circumstance.

اینم جملاتی که توی این کتاب ازشون خوشم اومده بود


Reihane | 145 comments Mod
راستی یادم رفت بگم اونجا که هان از رایسا خواست بهش رقص یاد بده و بعدش که درس تموم شد گفت "حالا ازم بخواه برای همراهیت بیام مجلس رقص" کلن رفتم توی حس که این هان چقده پر روه. کلی خندیدم

یا اونجایی که هان رو به آمون و توی اتاق رایسا گفت که من به مردی که شمشیر دستش هرگز نه نمی گم هم کلی خندیدم.


message 24: by [deleted user] (new)

Reihaneh wrote: "راستی یادم رفت بگم اونجا که هان از رایسا خواست بهش رقص یاد بده و بعدش که درس تموم شد گفت "حالا ازم بخواه برای همراهیت بیام مجلس رقص" کلن رفتم توی حس که این هان چقده پر روه. کلی خندیدم

یا اونجایی ک..."

آره این صحنه های جالب خیلی داشت. من مخصوصا سر این دو تا مردم از خنده. یا اونجا هایی که هی می خوای بگه گات و بعد درستش می کرد بعضیاش خنده دار بود :دی
یا همون موقع که هم دیگه رو دیدن و رایسا گفت من پول نمی گیرم اگه اشتباه کنی یکی از اونا میگیرم، هان دقیقا جمله بعدش یه سوتی داد :دی

اصلا کل دوست داشتنی بودن هان به همین پر روییشه. بعضی جاها که میکشه آدمو از خنده.


back to top