Dandelion - قاصدک discussion
به شما می گویم
date
newest »


منم اين شعرو تقديم ميكنم به دوستاي نازنينم
باز بارانی درنده با خودش صد ها پرنده
کرده بی جان کرده بی پا
می شمارم ذره ها را
ذره های بی صدا را
از نهاد و ذات مردن
با نگاهی مات و مبهم
می خورد بر خاک مرده
باز بارانی غم انگیز
خاطرات سرد لبریز
می کشم دستم به گونه خاطراتم گرم بوده...
هست زنده
اشک چشمانم سرازیر
کوبه هایش صورتم را می زند سیر
گم شد...این غم پیر
شادی...
یک روز دیگر
شاید آید
شایدی از جنس مردن
سرد و بی رنگ
مات و مبهم
تنگ و شرمین
شادی...
یک روز دیگر؟؟؟ خواهد آمد؟؟
تا کدامین سال ، تقدیر
می زند فالم به تحقیر؟
شعر امید می تراود از دل پیر؟؟
..!!!
در دل خسته من همچنان غوغاییست
و زمان می گذرد
مرگ به من نزدیک است
و حیاتی که فقط تاب و تب ماندن و رفتن دارد
من زمان را پی آبادی یک لحظه موعود فرستادم و در حسرت آن
دل من در قفس سینه تنهایی من سخت شکست
نسل من شعر منست
بچه ام متن سپیدی ست که در یک جریان آبی
در اتفاق همبستری ام با ضربان گل یاس
نطفه اش، در قلب زمان شکل گرفت
ارث من حس شماست
که برای همه نسل سپید من تنها، به جا می ماند
حستان گرم و لطیف
شورتان تا ابدیت، همه همراه منست
روحتان پاک و زلال
حرف گرم دل پر مهر شما، مرهمی بر دل پر آه منست